محمد بنا را بايد معمار موفقيتهاي كشتي فرنگي ايران در 4، 5 سال اخير دانست. مربي توانمندي كه حالا ماموريت خود را حول محور موفقيت در بازيهاي المپيك لندن 2012 قرار داده است تا بلكه با مدالآوري در اين رشته، طلسم مدال نگرفتن كشتي فرنگي در عرصه اين بازيها، آن هم بعد از 40 سال شكسته شود.
آخرين مدال كشتي فرنگي ايران از بازي هاي المپيك برميگردد به مدال نقره رحيم عليآبادي در المپيك مونيخ 1972.
از آن سال تا به امروز هر چند حضورمان در عرصه بازيهاي المپيك به لحاظ كمي چشمگير نبوده است، اما به نوعي دچار طلسم شدهايم تا بنا تمام هنر مربيگري خود را معطوف به شكستن اين طلسم در لندن 2012 كند.
در فاصله پنج ماه به اين بازيها با سرمربي موفق تيم ملي كشتي فرنگي در خانه كشتي همكلام شديم كه در پي ميآيد.
صحبت را با قهرماني اخير تيم ملي در رقابتهاي كشتي قهرماني آسيا آغاز كنيم؛ جايي كه تيم ايران با كسب سه مدال طلا، يك نقره و يك برنز بر سكوي نخست ايستاد. از عملكرد شاگردان جوانتان در اين پيكارها راضي هستيد؟
ابتدا بايد بگويم كشتی فرنگی ایران فراتر از قاره آسیاست و اینقدر در كشتی پشتوانه داریم كه میتوانیم در هر مسابقهای مدعی باشیم. گرچه رقابتهای امسال نسبت به دوره گذشته كه در ازبكستان برگزار شد سطح فنی پایینتری داشت، اما كشتی فرنگی ایران در حال حاضر ظرفيت بسیار بالایی دارد و آنقدر به شكوه و بالندگي رسیده است كه با وجود آن كه در كره جنوبي با نفرات چهارم و پنجم حاضر شده بوديم باز هم قهرمان شديم. البته افشين حاجیپور و حميد زارع در وزنهاي اول و دوم شكستهاي بدي را متحمل شدند.
اكنون چند سالي است كه كشتي فرنگي روند رو به رشدي را در پيش گرفته و خود را از زیر سايه كشتي آزاد خارج كرده است تا به عنوان يكي از اميدهاي اصلي مدالآوري ورزش ايران در بازيهاي المپيك مطرح شود. از طرفي فيلا هم با انتخاب شما به عنوان بهترين مربي سال 2011 دنيا مهر تاييدي بر اين مهم گذاشت. اصولا رمز و راز اين روند رو به رشد و موفقيت خودتان را چه ميدانيد؟
در مجموع در اين دوره هشت ساله حضورم در اردوي تيم ملي دوران سخت و در عين حال زيبايي را پشت سر گذاشتم. من اين موفقيتها را تنها متعلق به خودم نميدانم و براي همين جايزه فيلا را متعلق به همه مربيان سراسر كشور ميدانم. به هر حال ريشه اين موفقيتها را بايد در دوران كشتيگيري خودم جستجو كنم، جايي كه ميديدم اگر بستر و شرايط خوبي فراهم بشود، كشتي فرنگي اين شايستگي را دارد كه در جمع قدرتهاي برتر دنيا قرار بگيرد. به هر حال با وجود تفكرات و دلمشغوليهايي كه داشتم، سالها طول كشيد كه توفيق كار كردن در تيم ملي به عنوان مربي نصيبم شد، اگر بخواهم خيلي كوتاه در اينباره صحبت كنم بايد گفت در كنار تفكر جوانگرايي، برنامهريزي، حضور تمام وقت، نظم و انضباط و انتخاب همكاران خوب و توانا از جمله رموز موفقيت من طي اين سالها بوده است. ضمن اينكه تمام وجودم را با عشق در اختيار كارم گذاشتم.
از جوانگرايي به عنوان استراتژي اصلي خود ياد كرديد؛ روشي كه به نظر ميرسد ريشه در حضور اوليه شما در راس كادرفني جوانان دارد. يعني از همان ابتداي قرار گرفتن در راس تيم جوانان با انتخاب و پرورش نفرات مورد نظر خود، آنها را به پختگي رسانده و سالهاي بعد حاصل اين سرمايهگذاري خود را با درخشش اين جوانان گرفتيد.
همانطور كه اشاره كردم يكي از مهمترين اصول من نظم و انضباط تيمي است؛ نكتهای كه هنوز هم بر محور آن تيم ملي را اداره ميكنم. با توجه به اينكه اين اصل را مد نظر داشتم و از طرفي ردهسني جوانان بيشتر و راحتتر اين موضوع را ميپذيرد در نتيجه كارم را در تيم جوانان شروع كردم. در اين تيم يكي از اصليترين نقاط ضعف كشتي فرنگي يعني نبود اعتماد به نفس را از بين بردم. سالها بود اين رشته از نظر روحي رواني مشكل داشت و كاري كه من كردم اين بود كه خودباوري را به تيم جوانان و در واقع به يك نسل از كشتي فرنگي القا كردم. اين باور در ذهن كشتيگيران جوان جا افتاد كه ما هر كاري و هر هدفي را كه دنبال كنيم در كنار وجود برنامهريزي، نظم و انضباط و عشق و علاقه به كار، ميتوانيم به آن دست يابيم و همه ديدند ما طي اين سالها به چه دستاوردهاي بزرگي دست يافتيم.
گرچه نميتوان در پرورش نسل جديد كشتي فرنگي از نقش شما به آسانی گذشت، اما برخی منتقدان معتقدند كه يكي از موفقيتهاي بنا، ريشه در اين دارد كه با يك نسل طلايي همدوره شده است. چيزي كه در گذشته خبري از آن نبود.
در پاسخ به منتقدان ميگويم نميتوان همه چيز را در شانس خلاصه كرد. حقيقت اين است من با در نظر گرفتن اهداف بلند، كار در تيم جوانان را به تيم ملي بزرگسالان ترجيح دادم، اما اين به معناي نبود توانمندي نسل قبلي كشتي فرنگي ايران نيست. هميشه آرزوي داشتن تيم ملي بزرگسالان آن مقطع را داشتم، تيمي كه با نفرات خوبي چون حسن رنگرز، علي اشكاني، پرويز زيدوند، مسعود هاشمزاده، عليرضا غريبي و بهروز جمشيدي تشكيل ميشد. اينها كشتيگيران بااستعدادي بودند كه به حقشان نرسيدند.
ما در گذشته كشتيگير خوب كم نداشتيم و همه چيز مهيا بود. تنها در تفكرات بچههاي ما خودباوري و صرف فعل خواستن وجود نداشت و اگر كم و بيش مهرههايي وجود داشتند به دلیل شرايط ذاتي خودشان بود. هنر من اين بود كه با پيادهكردن نظم و انضباط كه در نوع خود اعتماد به نفس و خودباوري به دنبال دارد تيم ملي را با اصول خود به اينجا رساندم، اصولي كه در گذشته وجود نداشت.
در آغاز كار شما در تيم جوانان بسياري محمدرضا طالقاني رئيس وقت فدراسيون را به خاطر اين انتخاب و با اين استدلال كه محمدبنا سالها از كشتي دور بوده است، زير سوال بردند. واقعا در آن سالها شما به طور كامل از كشتي بريده بوديد و هيچ فعاليتي در اين ورزش نداشتيد؟
نه. در سوئد هم كه بودم در مقاطعي تمرين كشتي ميدادم و در دو، سه كلاس مربيگري خيلي خوب زير نظر سرمربي وقت سوئد شركت كردم، آن هم در مقطعي كه سوئد جزو كشورهاي پرقدرت كشتي فرنگي بود. اين درست است كه من 20 سال در ايران نبودم، اما فراموش نكنيد كه من كشتيگير بودم و طي اين سالها چارچوب كلي كشتي تغيير نكرده بود. شايد به لحاظ سرعتي و قدرتي شرايط تغيير كرده باشد، اما اين تغيير چيزي نبود كه من نتوانم خودم را با آن وفق بدهم. كلا مساله اين است كه حس و حال، شرايط و عشق كشتي هميشه در وجودم بود. اين را هم اضافه كنم اين انتقادات در حالي مطرح ميشد كه خود من در زمان كشتي گرفتن در كلاس خوبي بودم و كشتي را به طور كامل ميشناختم. ضمن اينكه مربي درجه يك ايران بودم و خيلي از جواناني كه بعدا مليپوش بودند از شاگردانم بودند. مهم اين است هر جا كه شرايطي پيش ميآمد با عشق و علاقه مربيگري ميكردم؛ خلاصه اينكه طي آن سالها از مملكتم دور بودم، ولي از عشقم كه كشتي بود، هيچ وقت دور نبودم.
همانطور كه خودتان هم اذعان داشتيد خيلي زود با شرايط جديد كشتي وفق پيدا كرديد. به طور مشخص در اين رابطه چه برنامه اي در پيش گرفتيد؟
شما بگوييد پشت تداوم يك موفقيت، تفكر هست يا نيست؟ پاسخ اين سوال مثبت است، چراكه آن عشق و علاقهاي كه داشتم به من كمك كرد تا در بازگشت به ايران به طور گسترده به مطالعه و تحقيق بپردازم، تمام كارم در آن زمان شده بود مطالعه و نوشتن. گرچه كشتي را ميشناختم، اما به آناليز كشتيگيران مختلف ميپرداختم. البته در كنار تحقيقاتم بيانصافي است اگر به ويژگيهاي همكارانم اشاره نكنم، من هيچ وقت ادعاي كامل بودن را ندارم، همكاران خوب و به روزي كه داشتم شرايطي فراهم كرد كه خيلي راحت با قوانين و شرايط موجود كشتي خودم را تطبيق بدهم.
در بحث چينش همكاران هم به نوعي سنتشكني كرديد و سراغ افراد سرشناس نرفتيد. دليل اين كار چه بود؟
همانطور كه گفتم انتخابم به عنوان بهترين مربي دنيا، هديهاي بود كه به تمام مربيان ايران (مربيان سازنده، همكارانم در كادر فني از گذشته تا امروز) داده شد. اصولا هيچ مربي اهل منطقي نميگويد موفقيت حاصل يك كار انفرادي است. ما در كشتي فرنگي مثل كشتي آزاد آنقدر افراد اسمي نداريم، با اين وجود دوست دارم افراد متخصص كنارم قرار بگيرند نه افراد نامي. چرا كه ميتوان 10 فرد نامي را كنار هم چيد كه حتي قادر نباشند، يك تيم معمولي را موفق كنند. خود خوزه مورينيو كه الان بهترين مربي فوتبال دنياست از مترجمي و دستياري كارش را شروع كرد و به اينجا رسيد. بنابراين اگر ميبينيد دستياران من چندان نامدار نيستند، به لحاظ تخصص، خيلي بزرگتر از نفرات سرشناس هستند. جمشيد خيرآبادي يكي از اين افراد است كه نبض كشتي فرنگي ايران در حال حاضر در دست اوست. شايد اگر من نبودم هيچ وقت به اين مربي بزرگ ميدان داده نميشد كه اينگونه لياقت خود را نشان دهد يا ناصر نوربخش در مقطعي كه از تيم نوجوانان كنار گذاشته شد و كسي سراغي از او نميگرفت، من او را به عنوان يكي از همكارانم در تيم جوانان انتخاب كردم.
براي انتخاب مربي سنگين وزنها يك سال و نيم تحقيق كردم و همه مربيان سنگين وزن سراسر كشور را مورد بررسي قرار دادم كه در نهايت به رسول جزيني رسيدم. الان همه ميبينند كه بهترين بازده كاري را سنگين وزنهاي ما دارند و همين طور ايرج قلاوند و اسماعيلنژاد. ميخواهم بگويم در كنار اينكه كار هدايت تيم را در حد توانم انجام دادم، از ساخت مربي هم غافل نبودم. در حالي كه همه مربيان سازنده نميتوانند مربي تيم ملي بشوند، همكارانم همه و همه ميتوانند به تنهايي يك تيم را اداره كنند. در كنار اين مربيان، «ريف» ماساژور بلغاري تيم و دكتر امير ساسان متخصص تغذيه هم با تمام وجود در راستاي موفقيت تيم گام برميدارند و سهم من اين است كه كار آنها را زير نظر دارم.
از نظم و انضباط به عنوان اصليترين محور فعاليت خود در تيم ملي نام برديد. اين مساله در برخورد با كشتيگيران چطور متبلور ميشود. به عبارتي در كارتان اقتدارگرا هستيد يا رفاقت را براي خود اصل قرار دادهايد؟
هميشه به كشتيگيران گفتهام دوست ندارم مربي آنها باشم، بلكه دوست دارم رابطه پدر و فرزندي بين ما وجود داشته باشد. وقتي يك كشتيگير با چشم پدر به من نگاه كند پذيرش يكسري شرايط و سختيها براي او قابل قبولتر است. خوشبختانه اين حس ايجاد شده و اعتماد متقابل بين من و كشتي گيرانم به وجود آمده و ايمان و خودباوري هم در پي اين اعتماد شكل گرفته است. الان همه ميدانند من كجا سختگيرم و كجا مهربان. وقتي روي تشك ميروم آن كسي كه خارج از تشك جگر گوشه من است، برايش مثل شمر هستم و با كسي شوخي ندارم.
يكي از سياستهاي شما در سالهاي گذشته كه ميتواند در روحيه كشتيگيران تاثير مستقيم بگذارد، برگزار نكردن رقابتهاي انتخابي و تكيه بر انتصاب كشتيگيران و اعزام آنها به رويدادهاي مختلف است. گرچه اين سياست به نوعي به نتيجهگيري كلي تيم ختم شده است، اما فكر نميكنيد همين موضوع به دليل احتمال پايمال شدن حق يك كشتيگير قابل انتقاد باشد؟
بنا: عشق و علاقهاي كه داشتم به من كمك كرد تا در بازگشت به ايران به طور گسترده به مطالعه و تحقيق بپردازم، تمام كارم در آن زمان شده بود مطالعه و نوشتن. گرچه كشتي را ميشناختم اما به تحليل كشتيگيران مختلف ميپرداختم
وقتي سرمربي تيم جوانان بودم هميشه مسابقات انتخابي برگزار ميكردم، چون شرايط سني و اقتضائات ردههاي سني نوجوانان و جوانان ايجاب ميكرد كه كشتيگيران دائم در كوران مسابقه باشند تا جابهجايي آنها از يك رده به رده ديگر طبيعي انجام شود، اما در تيم بزرگسالان شرايط متفاوت است. شايد اين حرف من به برخي بر بخورد؛ ولي وقتي از تيم جوانان كارم را شروع كردم ديدم جوانان شايستهاي داريم و به اين دليل كه قالب و چارچوب بزرگسالان غيرقابل نفوذ بود، پشت خط ماندهاند. گرچه مسابقات انتخابي بزرگسالان در گذشته برگزار ميشد، اما بالاخره مهرههايي بودند كه برايشان باب شده بود در هر شرايطي به مسابقات برونمرزي اعزام ميشوند، حال چه نتيجه بگيرند و چه نگيرند.
در اين شرايط وضعيت طوري بود كه اگر جوانان به اردوي بزرگسالان ميرفتند همه آنها را مسخره ميكردند و اساسا جوانان را به اردو راه نميدادند و ميگفتند 10 مدال جوانان هم بگيري يك برنز بزرگسالان نميشود! اما من ايمان پيدا كرده بودم كه جوانانم خيلي سريع ميتوانند خود را به سطح بزرگسالان برسانند. بنابراين وقتي ميدان پيدا كردم، انتخابي را كنار گذاشته و شرايط انتصاب را قرار دادم، چرا؟ چون نفرات با تجربه براساس سابقه شايد در مسابقات انتخابي جوانان را شكست ميدادند و در نتيجه جوانان شايسته بازهم پشت خط ميماندند.
اين در حالي بود كه در كشتيگيران جوان اين ظرفيت را ميديدم كه اگر به آنان ميدان داده شود خيلي زود رشد ميكنند. براي اين كار يك سال سعي كردم شكل و قانون راهيابي به تيم ملي را تغيير دهم. ميدانستم قاسم رضايي ميتواند در دنيا مدال بگيرد كه گرفت. الان هم هيچ مخالفتي با انتخابي ندارم، اما شرط و شروطي دارم كه هيچ موقع محقق نشده است. اين نكته را در روز اول همكاري با رسول خادم، مدير جديد تيمهاي ملي كشتي نيز يادآور شدم.
چه شرط و شروطي؟
مهمترين شرط اينكه بايد در مسابقات انتخابي تست دوپينگ از همه كشتيگيران گرفته شود، اتفاقي كه هيچ وقت نميافتد. دومين شرط مربوط به داوري است، اينكه هم در چيدمان داوري و هم پشت سر داوريها بايد همه شرايط قانوني و عادلانه در نظر گرفته شود. بارها ديدهام فلان فرد يا فلان رييس هيات به داور چيزي ميگفت و نتيجه كشتي عوض ميشد.
شرط سوم اينكه پس از غربالي كه صورت ميگيرد كشتيگيراني به انتخابي راه يابند كه شرايط كاملا مساوي داشته باشند و در يك مقطع زماني مشخص زير نظر كادر فني بوده باشند. البته الان هم به نوعي مسابقات انتخابي داريم، مثل وزن 84 كيـلو كه سه، چهار نفر را به مســابقات جام حيدر علياف فرستاديم و آن نفري كه بهتر ظاهر شد به تيم ملي راه پيدا كرد.
حالا با اين وضعيت بيم آن ميرود كه روند پشتوانهسازي در كشتي فرنگي متوقف شود شما چه فكر ميكنيد، آيا چرخه پرورش كشتيگيران زبده و مستعد متوقف شده است؟
شك نكنيد تا زماني كه من هستم اجازه نخواهم داد چنين روندي بر كشتي فرنگي حكمفرما شود، اين را عملكرد و دورانديشيام در اين سالها به خوبي نشان ميدهد. براي اثبات اين ادعايم نگاهي بيندازيد به تورنمنتهاي مختلفي كه امسال در پيش داريم. سياست من ميدان دادن به همه نفرات حاضر در اردوي تيم ملي است. به عنوان مثال براي رقابتهاي بينالمللي جام وهبي امره تركيه 13 نفر را انتخاب كرديم كه 10 نفر از آنها در تركيه روي تشك رفتند، يك تيم كاملا مجزا مركب از هفت كشتيگير را به قهرماني آسيا در كره جنوبي اعزام كرديم و چهار نفر ديگر غير از اين نفرات به رقابتهاي گزينشي اعزام ميشوند و 14 نفر هم ارديبهشت به جام جهاني روسيه ميروند. اين يعني ايجاد فرصت براي همه كشتيگيران و حفظ انگيزه براي تكتك آنها.
شايد اگر فرد ديگري جاي من بود مثل كشورهاي بلاروس، مجارستان و غيره هفت، هشت نفر مشخص را به همه رويدادهاي بينالمللي ميفرستاد، اما من از مجموع 33 نفري كه به اردوي تيم ملي دعوت كردهام 13 نفر آنها كشتيگيران جواني هستند كه ميانگين سني آنها 19 تا 23 سال است. ممكن است اين نفرات جوان در مسابقات سطح بالاي جام وهبي امره شكست خورده باشند، اما هيچ ايرادي ندارد. مهم كسب تجربه آنها براي فرداست و من دوردست را مد نظر دارم. بنابراين نبايد نگران بود، وقتي من خودم شخصا رقابتهاي انتخابي نوجوانان و جوانان را زير نظر دارم و جايزه نفرات برتر را خودم ميدهم يعني اينكه حواسم به پشتوانهسازي هست و همواره سعي كردهام كشتيگيران جوان را به تيم بزرگسالان تزريق كنم. هادي عليزاده كه دو بار پياپي قهرمان آسيا شد قبلا كشتيگير تيم جوانان بود، محسن قاسمي و مهدي زيدوند هم شرايط مشابهي داشتند.
اين رويه را در حالي دنبال ميكنيم كه در سال پايان كار هشت ساله خودم و روياي 40 ساله ورزش ايران مبني بر قهرماني كشتي فرنگي در المپيك، به سر ميبريم. طبيعي است در اين شرايط فكر كردن به دوردست كار سختي باشد، با اين حال از اين مهم هم غافل نيستم. اين را هم اضافه كنم همه اين شرايط در حالي است كه در گذشته كشتي فرنگي ايران متكي به چهار كشتيگير بود كه آنها را كول ميكرد و از اين مسابقه به آن مسابقه اعزام ميكرد.
ميپذيريدكهبرايحفظپشتوانهها صرف ميدان دادن به كشتيگيران جوان كفايت نميكند و براي حفظ آنها بايد تمهيدات ديگري هم انديشيد. در گذشته شاهد بوديم كشتيگيران جوان و مستعدي چون رضا زيدوند در وزن 96 كيلوگرم در حد يك ستاره چهره شدند، اما به ناگهان از دنياي قهرماني كنار رفتند.
كاملا موافقم. گاهي در زندگي اتفاقاتي ميافتد كه بايد يك عمر حسرت آن را بخوريم. در رابطه با همين رضا زيدوند، وقتي او را در جام جهاني گرجستان به ميدان فرستادم، تدياشويلي اسطوره كشتي گرجستان و شوروي سابق به من گفت خوشحالم كه يك قهرمان المپيك پيدا كرديد، اما همين ستاره الان در خوزستان به بيراهه كشيده شده است. چرا بايد اين اتفاق بيفتد؟ وقتي ورزشكاري قهرمان ميشود و در محل سكونتش يك نفر پيدا نميشود بگويد حالت چطور است، بايد انتظار چنين اتفاقات ناخوشايندي را هم داشت. تعارف نداريم ورزش قهرماني براي سلامتي نيست. چيزي كه سلامتي به دنبال دارد ورزش همگاني است. در ورزش قهرماني ورزشكار همه سلامتي و تن سالم خود را ميگذارد به اميد اين كه به نان و نوايي برسد. وقتي يك جوان پس از سالها درس خواندن در 40 سالگي پزشك متخصص ميشود ماهانه 10 ميليون تومان درآمد كسب ميكند، اما قهرمان چطور!؟ بعد از قهرماني يك بدن آسيبديده و داغان براي او باقيمانده است و كسي سراغي هم از او نميگيرد. الان برخي بايد پاسخگو باشند كه براي دو قهرمان جوان فعلي اميد نوروزي و سعيد عبدولي چه كردهاند؟ در ورزشي كه باشگاههاي فوتبال سالانه 10 ميليارد تومان هزينه ميكنند و تعطيلات نيمفصل و پايان فصل به اردوهاي استانبول و دبي ميروند، تيم ما كه قهرمان جهان است در چه وضعيتي به سر ميبرد و چقدر به قهرمانانش توجه شده است!؟ هفت، هشت ماه در اردوي رقابتهاي جهاني هستيم و كل اين مدت هم در تاريكخانه خانه كشتي كه عين زندان هارونالرشيد شده، بايد زندگي كنيم.
و به خاطر همين مسائل بود كه ميخواستيد از مسووليت خود كنارهگيري كنيد. مگر وعده و وعيدي براي رسيدگي به وضعيت كشتيگيران به شما نداده بودند؟
بگذاريد اين مساله را كمي باز كنم، در زماني كشتيگيرانم را وعده ميدادم كه شما قهرمان جهان شويد آن وقت خوب به شما بها ميدهند. آنها قهرمان جهان شدند و هيچ اتفاق خوبي در زندگي برايشان نيفتاد و وضعيت مثل سابق باقي ماند، حتي يك كار ساده را از قهرمان دريغ كردند. اين در حالي است كه بايد براي قهرمانان شرايط خوبي فراهم شود. به راستي چه ميشود 10 سال حقوق ماهانه خوب به ورزشكار بدهند تا آينده خود را تضمين كند؟ من چند بار استعفا دادم و هر زمان كه كار را رها كردم به خاطر خودم نبوده است، آنقدر به تيم ملي كشورم افتخار ميكنم كه حاضرم مجاني براي خوشحالي دل مردم كار كنم. اين هم شعار و تعارف نيست، دغدغه من كشتيگيرانم هستند. چون همه پشت و پناه، دلگرمي و تكيهگاه آنها من هستم. وقتي ميبينيم از برآورده كردن خواسته آنها عاجزم، مجبورم خودزني كنم. دقت كرده باشيد شش ماه قبل از استعفايم بارها اين مشكلات را هم به مردم و هم به مديران ميگفتم، اما گوش شنوايي وجود نداشت و در آن شرايط از اين كه به كشتيگيران خود نگاه كنم خجالت ميكشيدم، ميگفتم بروم كه مجبور نباشم آنها را هر روز ببينم و دائم عذاب بكشم. به هر حال فكر ميكنم مهر ماندن و ساختن تا المپيك روي پيشانيام خورده و بايد تحت هر شرايطي بسوزم و بسازم.
به المپيك لندن اشاره كرديد، آيا جو المپيكي بر كشتي حاكم شده و تلاشي براي بهبود وضعيت صورت گرفته است؟
با اين تغيير و تحولات كه در فدراسيون كشتي صورت گرفت، گروهي علاقهمند، مديريت كشتي را در دست گرفتند و وضعيت قدري بهتر شده. حجت اله خطيب، سرپرست فدراسيون مدير با تجربهاي است و در كنار آن حسن رنگرز كه به عنوان نايب رييس فدراسيون انتخاب شده، خود قهرمان بزرگي بوده كه با سختيها بيگانه نيست. رسول خادم هم كه در تمام سطوح كار كرده و مسائل و مشكلات را درك ميكند. در اين شرايط وقتي با اين افراد درددل ميكنيم، تخليه ميشويم، چرا كه ميدانيم آنها هم درد كشيدهاند.
با اين وجود هنوز با وضعيت ايدهآل فاصله داريم چراكه تا زماني كه مديريت كلان ما اهميت المپيك را درك نكند و ابزار را در اختيار نگذارد مديريت مياني نميتواند كار زيادي پيش ببرد. اين درست كه من تا به حال به المپيك نرفتهام، اما از خيليها كه تجربه حضور در المپيك را دارند بيشتر المپيك را درك ميكنم و ميدانم چه كار بزرگي قرار است انجام شود. بنابراين به درستي كارها را پيش ميبريم. در اين رابطه شما هم بدانيد كه هيات علمي كميته المپيك تا به حال تنها از دو برنامه تيمهاي المپيكي تقدير كرده است؛ يكي برنامه تكواندو و ديگري پيشرفت برنامههاي كشتي فرنگي. بچههاي ما از انگيزه بالايي برخوردارند، اما واقعا اگر يك ارزيابي درست داشته باشيم ميبينيم با استانداردهايي كه در راه آمادهسازي براي المپيك وجود دارد، واقعا فاصله زيادي داريم. مثلا همين خانه كشتي را نگاه كنيد، در اين وقت روز (ساعت چهار بعدازظهر) كه كشتيگير هوشياري ميخواهد، با فضاي تاريكي كه وجود دارد، هورمون خواب ترشح ميشود و در شب اين هورمون ديگر ترشح نميشود، در نتيجه كشتيگير در وقت استراحت به بيخوابي دچار ميشود. با اين وضعيت كشتيگير چگونه تمركز كامل براي تمرين كردن داشته باشد.
چرا تنوعي در برنامههاي تداركاتي ايجاد نميشود و اردوهاي ديگري در نقاط مختلف كشور يا خارج از كشور برپا نميكنيد؟
بنا: دوست دارم رابطه پدر و فرزندي بين من و كشتيگيرانم وجود داشته باشد. وقتي يك كشتيگير با چشم پدر به من نگاه كند پذيرش يكسري شرايط و سختيها براي او قابل قبولتر است
اردوي خارج از كشور بودجه بالايي ميخواهد، داخل كشور هم كه ميگوييم، اول موافقت ميكنند، چرا كه فكر ميكنند ما ميخواهيم برويم هتل يا لب دريا. در حالي كه اگر بخواهيم اردوي سطح دريا برپا كنيم جايي را ميخواهيم كه در آن هم سالن كشتي باشد، هم سالن بدنسازي و ديگر امكانات مورد نياز، متاسفانه چنين جايي در ايران نداريم.
به حضور حسن رنگرز به عنوان نايبرئيس فدراسيون اشاره كرديد، در بدو اين انتصاب با توجه به اينكه شما در دوران قهرماني رنگرز او را از تيم ملي كنار گذاشتيد، برخي شايعات درباره كنار رفتن شما از تيم ملي به گوش رسيد؟
در حال حاضر اصلا مشكلي با هم نداريم. همان روز اولي كه پست نايبرئيسي گرفت به خانه كشتي آمد و نشستيم با همديگر حرف زديم. رنگرز پس از خداحافظي از دنياي قهرماني در مقطعي سرمربي تيم جوانان بود و شرايط مربيگري را درك كرده است. الان نهتنها هيچ مشكلي در اين رابطه وجود ندارد بلكه افتخار ميكنم عضوي از خانواده كشتي فرنگي به چنين جايگاهي دست يافته است.
درباره حضور رسول خادم به عنوان مدير تيمهاي ملي چه فكر ميكنيد؟
گرچه دوست ندارم كسي به لحاظ فني بالاتر از منِ سرمربي باشد و بايد اينقدر بزرگ شده باشيم كه خودمان براي خودمان تصميم بگيريم، اما وقتي اسم رسول خادم مطرح ميشود، آدم افتخار ميكند كه چنين فرد جواني با اين سن و سال تا اين حد انسانيت دارد و در كنار آن كلي تجربيات ارزنده در سطوح مختلف ورزشي و مديريتي دارد.
اين تعريف و تمجيد از خادم به اين خاطر نيست كه به شما اختيار تام داد؟
نه، مساله اختيار تام نيست، يكي از نكاتي كه من به آن توجه دارم و شايد برخيها به آن بيتوجه باشند، سلسله مراتب است من نه به بالاتر از حدود اختياراتم ورود ميكنم و نه در كار مديران پايين دستي دخالت ميكنم. خادم، مدير و انسان بزرگي است و با هم مشاوره ميكنيم و به لحاظ فكري كمك بزرگي براي ما محسوب ميشود. اميدوارم روزي برسد در كشتي فرنگي هم چنين آدمهايي داشته باشيم كه خودمان مسائل را پيگيري كنيم.
يعني اگر كسي غير از خادم مدير تيمهاي ملي ميشد با او همكاري نميكرديد؟
قبل از خادم هم محمدعلي صنعتكاران مدير تيمهاي ملي بود و به خاطر سابقه و سن و سالش خيلي هم به او احترام ميگذاشتم و هيچ مشكلي بين ما نبود. خادم گرچه به لحاظ سني از من كوچكتر است و كسوتش از من كمتر، ولي بزرگي به سن وسال نيست و خادم آنقدر بزرگ است كه هيچ مشكلي با هم نداريم. البته من هم كاري نميكنم كه مشكلي در اين رابطه پيش بيايد. آنهايي كه با من كار كردهاند به درستي ميتوانند در اين مورد قضاوت كنند، نه آنهايي كه از دور و بي خبر از همه جا ميبرند و ميدوزند!
گفته ميشد حضور عبدالله چمن گلي در راس تيم جوانان كه به دنبال حضور رسول خادم بود، خواسته خادم بوده نه شما.
نه اصلا اين طور نيست. واقعيت اين است كه تيم جوانان دو سالي بود نتايج خوبي نميگرفت و چمنگلي با پيشنهاد خود من و موافقت رسول خادم به عنوان سرمربي تيم جوانان انتخاب شد.
با وجود همه افتخاراتي كه شما كسب كرديد امسال يك اتفاق تلخ در تيم مــلي كــشتي فرنــــگي رخ داد و آن، مثبت اعلام شدن نمونه دوپينگ بابك قرباني و اميرعلي اكبري - 2 كشتيگير وزن 96 كيلوگرم - بود، خودشان مقصر بودند يا ماجرا چيز ديگري بود؟
صددرصد چيزي جز غفلت خودشان نبود. اين دو نفر از كشتي دنيا گذر كرده بودند و هر دو ميتوانستند با قاطعيت قهرمان جهان و المپيك شوند، اما آنها نميتوانستند از همديگر عبور كنند يعني چون هم وزن بودند؛ يكي بايد ديگري را كنار ميگذاشت تا به جهاني استانبول راه يابد. وضعيت طوري بود كه امير خوب بود، بابك هم خوب و همه دنيا اين را ميدانستند. وقتي در تمرين با هم كار ميكردند هر كدام امتيازي به حريف ميداد، 2 روز خوابش نميبرد و ميترسيد انتخاب نشود، اين شرايط هر دو نفر را به دردسر انداخت.
پس نقش شما به عنوان سرمربي وسط اين رقابت داغ چه بود، نميشد يك نفر را به يك وزن بالاتر بفرستيد تا هر دو ستاره حفظ شوند؟
آنها نگاهشان يكي بود، هر دو حضور در 96 كيلو و در نهايت طلاي المپيك را ميخواستند. امير دو مدال جهاني داشت و بابك در اوج آمادگي طلاي جهاني را ميخواست. در آن زمان هيچ يك حاضر نميشدند به وزن 120 كيلو بروند. الان كه محروم شدهاند قرباني يك 96 كيلوي خوب باقي مانده و علياكبري يك كشتيگير 120 كيلوي خوب شده است و ما هم بايد حسرت از دست دادن اين دو ستاره را داشته باشيم. به هر حال ما مصلحت تيم را ميخواستيم چون هدفمان تضمين طلاي 96 كيلو بود و چارهاي نداشتيم جز اينكه هر دو را در يك وزن حفظ ميكرديم تا هميشه در اوج باشند.
اما اين استراتژي شكست خورد.
من قدرت تيم را در نظر ميگيرم و همه صحبتهايم را با اعضاي تيم انجام ميدهم. از صبح تا شب به آنها ميگويم مواظب باشيد حتي يك ليوان آب از كسي نگيريد و بشدت مراقب دوپينگ باشيد، اما من كه نميتوانم شبانهروز كنار آنها حضور داشته باشم. كشتيگير خودش بايد حواسش جمع باشد، همچنان كه من قبل از هر مسابقهاي همه نكات فني را ميگويم و روي تشك اين كشتيگير است كه بايد آنها را به كار بگيرد.
مهمترين رويداد پيش روي شما رقابتهاي گزينشي المپيك در قزاقستان است، چه برنامهاي براي اين كار داريد؟
حميد سوريان، فرشاد عليزاده، طالب نعمتپور و قاسم رضايي را براي حضور در اين مسابقات انتخاب كردهايم و ميخواهيم در قزاقستان كار را تمام كنيم، چرا كه در غير اين صورت يك ماه بعد در چين و بعد در فنلاند بايد به ميدان برويم كه اين كمي تمركز ما را به هم خواهد ريخت. قصد داريم از فروردين با تمركز كامل براي حضور در المپيك لندن آماده شويم.
شكستن طلسم 40 ساله را در المپيك نشانه رفتهايد، گرچه اين هدف ميتواند با يك مدال برنز محقق شود، اما به نظر ميرسد كه سقف آرزوهاي شما بالاتر از اينهاست.
بله، سقف آرزوي من در المپيك قهرماني است هر چند خيلي سخت است. البته ما خيلي غيرممكنها را ممكن و خيلي ركوردها را طي اين سالها شكستيم. دو بار قهرمان جام جهاني شديم كه سال دوم آن روسيه را در روسيه و در فينال مسابقات شكست داديم. در بازيهاي آسيايي گوانگجو با 4 طلا و يك برنز، بهترين تيم كاروان ورزش ايران شديم.
اينها همه يك خواب و رويا بود. در جهاني امسال با پنج نفر روي سكوي جهاني رفتيم و حتي ميتوانستيم قهرمان جهان شويم. با تيمي جوان در قهرماني آسيا در ازبكستان 7 مدال رويايي گرفتيم، همه اين موفقيتها با تلاش و كوشش تمام كساني كه در كشتي فرنگي زحمت ميكشند به دست آمده است. بنابراين سقف آرزوي من آرزوي نابجايي نيست. شايد بلند پروازي باشد، اما همين بلندپروازي باعث شده به بالاترين نقطه نگاه كنم كه همانا قهرماني المپيك است. اينكه ميگويم ميخواهيم بعد از 40 سال ركورد بزنيم صرف يك مدال را توجه ندارم، به عبارتي اگر در لندن يك برنز بگيريم آن را براي خودم شكست ميدانم.
و سوال آخر،آيا به لحاظ رواني كشتيگيران با شما همراه هستند؟
در اين رابطه تصويرسازي ذهني براي كشتيگيران صورت گرفته و از اين نظر مطمئن باشيد كشتيگيران را آماده خواهيم كرد، هم به لحاظ جسمي و هم به لحاظ رواني. نبايد فضايي را كه در گذشته وجود داشت دوباره در تيم ايجاد كنيم اين كه 10 مدال جهاني يك برنز المپيك هم نميشود، فشار رواني را متوجه كشتيگيران ميسازد. اين درست كه در المپيك ضريب خطا در حد صفر است و از هر نظر بايد در بالاترين سطح آمادگي قرار داشته باشيم، اما نبايد ميدان را آنقدر بزرگ كنيم كه خواب بر كشتيگيرانمان حرام شود. من هميشه اين نكته را به سوريان ميگويم كه حريفانت را براي خودت بزرگ نكن، تو بهترين 55 كيلوي دنيا هستي و آنها بايد از تو بترسند نه اينكه تو از آنها بترسي. به هر حال در صورتي كه اين روحيه در همه نفرات ما شكل بگيرد مطمئن باشيد به اهداف مورد نظر خود در المپيك لندن خواهيم رسيد.
اميد توفيقي - گروه ورزش