کل موضوعات مربوط به اعتراض عدهای از فعالان مذهبی، به ابتذال و گسترش آن در سینما به بهانه نمایش این فیلم و «خصوصی» اثر حسین فرحبخش، نقطهنظرهایی فرامتنی تلقی میشوند، زیرا گویندگان این سخنان، در یک جمعبندی کلی چنین حرفهايي را مطرح کردهاند و مطلقا به مصداقهای ابتذال در این فیلمها نپرداختهاند (شاید به تصور اینکه ویژگیهای مبتذلگونه این دو فیلم واضحتر از این حرفهاست که نیازی به اشاره و مثال ندارد).
در میان کارشناسان و منتقدان هم کمتر کسی است که درباره گشت ارشاد نظری میانه داشته باشد.
عدهای از منتقدان، آن را جزو دو سه فیلم برجسته جشنواره ارزیابی میکنند و عدهای دیگر سطح آن را پایینتر از آن میدانند که ارزش گفتوگو داشته باشد.
اینها همه درباره فیلمی است ساخته سعید سهیلی که با فیلمهایش ثابت کرده جنجالآفرینی و فتح گیشه را با هم مد نظر دارد.
درباره نکته اول (جنجالآفرینی) کافی است به فیلمهای قبلی این کارگردان نگاهی بیندازید که صرفنظر از جهتگیری مضمونی و...، نوع قصهها و شخصیتهایی که او میسازد بهترین فرصت است برای ایجاد بحثهای حاشیهای، چه فیلم دفاع مقدسی «مردی شبیه باران» را بسازد، چه فیلم بیسروتهی مانند «ششانگشتی»، چه کمدی بزن و بکوبی همچون «ازدواج در وقت اضافه» و چه نمونه بینالمللیای به اسم «تارا و تب توتفرنگی».
ویژگی دوم کار سهیلی هم در ادامه ویژگی نخستش است؛ موضوعات جنجالی محبوب او باعث ایجاد حاشیههایی میشود که این حاشیهها مردم را درباره آنها کنجکاو میکند.
در حال حاضر هم گشت ارشاد با وجود از دست دادن تعدادی از سالنهای نمایشش، باز به دلیل حاشیههای خبریاش، سروصدا کرد و اظهارنظرهای احساساتی کارگردان و تهدیدهایی از قبیل آتش زدن فیلمش و... کار خود را کرد و بتازگي براساس آمار ارائه شده از سوی بنیاد سینمایی فارابی گشت ارشاد يکي از پرفروشهاي فیلم اکران نوروز لقب گرفته است.
اما چرا نقد گشت ارشاد را با ذکر این مقدمات آغاز کردیم؟ به تجربه ثابت شده نقد درست مرهون بررسی همهجانبه یک اثر است.
حوادثی که در ارتباط با این فیلم رقم خورد و ماجراهایی که منشا آنها فیلم سهیلی بود، همگی مواردی بودند که برای هر تماشاگری که این فیلم را در ایام جشنواره هم دید، قابل پیشبینی بود.
در این خصوص تفاوت زیادی میان گشت ارشاد با «اسب حیوان نجیبی است» وجود ندارد. هر دو با رویکردهايی نسبتا مشترک هستند که چون فیلم کاهانی سال قبل ساخته و نمایش داده شد، لاجرم باید سهیلی را تحت تاثیر کاهانی و فیلمش دانست، اما بهتر است ببینیم خود فیلم چه چیز تازهای برای سینمای ایران به ارمغان آورده است و آیا آنقدر که خبرساز و پرحاشیه بوده، مهم هم است
یا خير.
همچنان که گفته شد گشت ارشاد، فیلم اصیلی از حیث انتخاب موضوع و قصه نیست. خط اصلی قصهاش تقریبا همان چیزی است که در فیلم کاهانی دیده بودیم و عجیب است سهیلی اینقدر آشکار به چنین الگوبرداریای دست زده است. نکته مهم در این خصوص، انتخاب اسمی برای فیلم است که تماشاگر را به سینما بکشاند.
در این خصوص مسوولان وزارت ارشاد با اغماض به این اتفاق نگاه کرده و از آن گذشتهاند. نام فیلم، گشت ارشاد است؛ جریانی مشهور در نیروی انتظامی که طی سالهای اخیر با بدلباسی و بدحجابی برخورد میکند، اما ربط فیلم به این اسم در چیست؟ کسانی که گشت ارشاد را دیدهاند نیک میدانند داستان درباره سه آدم خردهبزهکار است که لباس ماموران نیروی انتظامی و اتومبيل مشابه گشتها را مستمسکی کردهاند برای رسیدن به پول و اخاذی؛ بنابراین فیلم درباره گشت ارشاد نیست، بلکه درباره آدمهایی است که وانمود میکنند مامورند و انتخاب این نام از این نظر غلط و فرصتطلبانه است که تماشاگر از ابتدا ماهیت این آدمها را میداند (بر خلاف فیلم کاهانی که در آنجا قضیه در قالب یک تعلیق طولانی پیش میرفت و در انتها مشخص میشد).
از این موضوع که بگذریم، انتخاب ایده جابهجایی برای خنداندن تماشاگر، سنت دیرینهای در سینمای کمدی است، از «بعضیها داغشو دوست دارند» بیلی وایلدر تا «مارمولک» و همین گشت ارشاد. دستمایه این ایده جابهجایی، تاکید بر تضادهاست؛ مثلا یک دزد در فیلم کمال تبریزی لباس روحانی را تن میکند و کاملا عکس انتظار مخاطب از آن شخصیت و آن لباس رفتار میکند و در اینجا هم عدهای لات و لمپن و خلافکار، لباس ماموران اجرای نظم را میپوشند و حرفها و رفتارهایشان، دقیقا در تضاد با لباسی که بر تن دارند و موقعیتهایی که در آنها قرار دارند، ایجاد خنده میکند.
به این ترتیب در کلیت ماجرا، ایده اصلی فیلمنامه گشت ارشاد نه آنقدرها که گفته میشود متهورانه و نوآورانه است و نه خبر از اتفاقی در سینمای کمدی ایران میدهد.
فیلم با موقعیتهای طنز آغاز میشود، اما کارگردان به طنز چندان وفادار نمیماند. علاقه همزمان سهیلی به کمدی (ازدواج در وقت اضافه)، اکشن (شش انگشتی)، ایده تضادهای فکری و روحیهای (چارچنگولی)، مایههای احساساتی و سوزناک (تارا و تب توتفرنگی و سهراب) و... باعث شده گشت ارشاد هر لحظه مدلی از این فیلمها شود.
گاه کارگردان با جوکهایی بامزه که از دهان شخصیتهای فیلمش شنیده میشود قصد خنداندن تماشاگر را دارد و گاهی با نمایش جلوه تازهای از معناگرایی در سینمای ایران میخواهد او را تحت تاثیر قرار دهد.
اینها دلایلی هستند برای بیاهمیت بودن فیلم که دائما میان کمدی و تراژدی سرگردان است و به هیچ عنوان لحن یکسانی ندارد.
برخلاف چارچنگولی این بار سعید سهیلی برای فیلم جدیدش به سراغ بازیگران مطرح سینما رفت. پس از حضور حمید فرخنژاد در این فیلم، صحبتهای جدیای هم با محسن تنابنده شده بود که او به هر دلیل نتوانست در این اثر بازی کند و پولاد کیمیایی جایش را گرفت.
دلیل این تغییر نگرش به بازیگری از جواد رضویان به حمید فرخنژاد در یک نکته بنیادی است؛ اهمیت حضور بازیگران توانا در قالب فیلمهای تجاری و نقش آنها در مقبولیت فیلم.
این که میگویند بازی فرخنژاد در این فیلم استحقاق دریافت سیمرغ بلورین جشنواره را داشت از این روست. این بازیگر پرکار سال گذشته، با گریمی متفاوت و جذاب، تصویری از بزهکاری را به نمایش گذاشت که به لطف بازی خوبش در مواردی تماشاگر را به قهقهه میانداخت، اما نه او و نه دیگر عوامل فیلم از نیمه به بعد، دیگر هیچ کاری از دستشان برنیامده است.
مشخص نیست فیلمنامه گشت ارشاد همین چیزی است که مصور شده یا تفاوتهایی داشته. به نظر میرسد سهیلی ظاهرا نمیدانسته فیلم کمدیاش را چه جوری باید به پایان برساند به همین دلیل در راستای بلندپروازیهایش، کوشیده مدلی از سینمای معناگرا را هم به کلکسیون ژانرهای کارنامهاش بیفزاید.
لیلا خراط