كتاب مشتمل است بر 114 صفحه با قطع رقعي داراي سه فصل و فصل اول با عنوان «خيزراني» هفت غزل آييني و عاشورايي را دربر ميگيرد.
از همان ابتدا مساله انتظار و ظهور و فرج امام منتظر مشخص ميشود با زباني خودماني، بيتعارف و خالي از احترام و تكريمهاي رايج و متعارف.
موضوع اجتماعي و نقدآميز ارتباط فقر و غناي مادي مردم با نوع عرض ارادتها هم مطرح شده، اشاره به اين واقعيت كه عدهاي با تكيه بر مال و مكنت و امكانات اجتماعي اين عرض ارادتها را با تشريفات و اشرافزدگي ميآلايند.
فصل سوم با عنوان «نامههاي كوفي» كه كتاب را هم با همين عنوان مشخص و نامگذاري كرده (و شايد بر آن اهميت بيشتري قائل بوده) مشتمل است بر 25 «نامه» كه يادآور نامههايي هستند كه بنا به روايتهاي موجود اهل كوفه توسط مسلم بن عقيل بن ابيطالب (پسرعموي امام حسينع) براي امام فرستادند ولي ديديم شد آن چه كه شد.
اين بيست و پنج نامه يا شعر از نظر كميت كوتاهند و گاه بسيار كوتاه. از نظر كيفيت هم به آسيبشناسي گروهي از شيعيان امروز و عزاداران عاشورا و كربلا پرداخته است.
زبان اين فصل طنزآميز است چيزي كه نوعي پارادوكس را به همراه دارد. عاشورا و طنز! اما بيابانكي كوشيده آسيبشناسي عزاداري و عزاداران را مطرح كرده و با زباني ساده و خودماني بگويد اهل كوفه نباشيم يعني غيرت و حميت از دل و جانمان رخت نبندد.
اين هم نمونهاي كاملا غيرگزينشي از اين فصل:
نه سلامي / نه امضايي / نه عكسي / چه روزگار بدي دارد / شمر تعزيه (نامه يازدهم)
يكي دو مورد لغزشهاي تاليفي يا ضعف تاليف ديدم كه قابل گذشتند، مثلا در شعر لادن و لاله (ص 84):
از اين تعجبم كه گناهان خويش را / انكار كرده بودم و گردن گرفت شعر
كه «تعجب» مصدر ثلاثي مزيد باب تفعل است از ثلاثي مجرد عَجِبَ بَعْجب (شگفتي) كه به جاي فاعل يعني متعجب آمده: (به جاي از اين، متعجم كه ...) نكتهاي كه در پايان اين يادداشت فارغ از مسائل فني و بديع و قافيهاي سرودههاي اين كتاب بگويم اين است كه آقاي بيابانكي يك شاعر شيعي معتقد است و در چند سال اخير هم با چاپ آثارش و حضور در بسياري از جشنوارههاي شعري كه در تعداد زيادي از آنها مجري و گرداننده جلسات بوده با توجه به اين موقعيت و ارتباطي كه با شاعران نوجوان و جوان دارد خوف اين دارم كه آميخته شدن وقايع و مسائل عاشورا با زبان طنز و فكاهه كمكم خداي نكرده شرايط نامطلوبي را به وجود آورد همچنان كه اينك ميبينيم بعضي از مداحان جوان به گونهاي با امامان و قديسان صحبت ميكنند كه گويي افراد عادي هم محلهاي يا قوم و خويشهاي همسنوسال آنها هستند.
سيد محمود سجادي - جامجم