اين كار، البته با در نظر گرفتن معيارها و ميزانهايي شايد ره به جايي ببرد، اما بيحساب و كتاب نيست و با معاني و تفاسير يكسونگرانهاي كه در طول قرون و اعصار، بدون معيارها و ضوابط تعيين شده در علوم بلاغي و اصطلاحشناسي، بر حافظ و شعر حافظ تحميل شده و ميشود، تفاوتها دارد.
از يكطرف، يكسونگري در تفسير شعر حافظ جفاست و از طرف ديگر تاويلهاي بيبنياد و تفسيرهاي به راي، خطاست و در ميانه اين خطا و جفا - كه از جمله مصاديق - افراط و تفريط است ـ صواب و اعتدال همانا شمول معنايي و نمودن معاني مختلف سخن حافظ، بر اساس موازين دقيق علمي است.
در كهنترين و شناخته شدهترين گونه تاويل كوشش ميشود تا از تمام ابيات حافظ معنايي عرفاني و فقط معنايي عرفاني به دست داده شود؛ آن هم از اين طريق كه به جاي هر واژه از شعر حافظ يك معادل عرفاني نهاده شود؛ معادلي كه ـ معمولا ـ با ضوابط اصطلاحشناسي عرفاني و با ضوابط انتقال واژه و معناي آن از ماوُضِعَلَه، يعني از معناي اصلي و زباني به حوضه غير ماوُضِعَلَه، يعني به حوضه مجازي و هنري سازگار نيست.
اشكال اين است، وگرنه چنانكه خواهيم ديد يكي از وجوه معنايي بيشتر ابيات حافظ، وجه عرفاني است... اين تلاش يكسونگرانه تاويلگرانه، تلاشي است كه در شبه قاره، در عصر شكوه و رواج زبان و ادب فارسي در آن سرزمين و نيز از سوي بسياري از شارحان داخلي، از عصر «ملا جلال دواني» تا روزگار ما ادامه داشته است.
با اينگونه تاويلها همه آشناييم، شمار آنها هم كم نيست. شروح مفصلي كه در شبه قاره نوشتهاند، مثل «بدرالشروح» و همانندان آن و شروح غالبا محدود، يعني شرح يك بيت، يك غزل يا شماري از ابيات، مثل شرحهاي ملا جلال و نظاير آن، جلوهگاه تلاشهايي از اين دست است و من در اينجا فقط به دو، سه نمونه اشاره ميكنم.
نمونه نخست: تاويل «سمرقند» و «بخارا» به «كونين»، به «دل و جان» و به «دين و ايمان» و نيز به «نام دو مرشد حافظ» كه يكي در سمرقند بوده است و يكي در بخارا( ! )در بيت:
اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را/ به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
نمونه دوم: تاويل نوشيدن شراب به «ذكر دوست» و تاويل بيت ِ:
فقيه مدرسه دي مست بود و فتوي داد / كه ميحرام، ولي بِه ز مال ِاوقاف است
به اين معنا كه: «مراد اين است كه ذكر دوست از تصرف در مال وقفي بهتر است!»
نتيجه آشكار اين تاويل آن است كه «ذكر دوست، بد است! اما در مقايسه با خوردن اموال وقفي بهتر است!»
نمونه سوم: تاويل «ثلاثه غساله» به «تجليات صوري و افعالي و ذاتي» در بيت ِ:
ساقي حديث ِسرو و گل و لاله ميرود/ وين بحث با ثلاثه غساله ميرود
بله، وقتي معياري علمي پيش چشم نباشد گفتن حرفهاي عجيب و غريب و دستزدن به تفسيرهاي به راي و به تاويلهاي غريب امري عادي و رايج است.
اگر در كار تفسير قرآن، تهديد شده است كه جايگاه مفسر به راي جهنم است (مَقعَدُهُ في النار) اينجا، در كار تفسير شعر شاعري كه قرآن در سينه دارد كسي تهديدي هم نميتواند بكند، كه البته اين شاعر به همه تعلق دارد... بيچاره حافظ كه ديوارش خيلي بلند نيست.
عاطفه شاعر رقيق است، شاعر حساس است و مثل مردم عادي از كنار بسياري از رويدادها نميگذرد و از كوچكترين رويداد، ممكن است چنان متاثر شود كه بلندترين و موثرترين شعر را بسرايد و چون سرود، سخن او پيامي است كلي كه از مرزهاي محدوديت و جزئيت در ميگذرد، چنانكه سوگنامه شاه شيخ ابواسحاق (ياد باد آن كه سر كوي توام منزل بود...) بيانگر حكايت بيوفاييها، وفاداريها، دردها، شكوهها و اندوههاي بشري و انساني است.
دكتر اصغر دادبه - مدرس دانشگاه و حافظشناس