از ميان مردها يكي شلوار لوله تفنگي و كت پوشيده است با عينك قاب مشكي و پيراهني يقه خرگوشي، يكي پيراهن سپيد يقه بسته با شلواري ساده و آن ديگري ملبس است بهپوشش روحانيت.
همه دست در دست هم دادهاند، همه با هم شعار ميدهند، همه با هم دست و پاي زخميها را ميگيرند، بلندشان ميكنند و ميدوند طرف پناهگاهها و بعد كف دستها را از خون برادر يا خواهرشان گلگون ميكنند و آن را روي گونهها و پيشاني ميمالند و مات و غم گرفته از ته دل فرياد ميزنند «بگو مرگ بر شاه.... بگو مرگ بر شاه.... بگو مرگ بر شاه.....»
اين روزها فيلمهاي مستند زمان انقلاب زياد از تلويزيون پخش ميشود، شعارهاي آن دوران باز طنينانداز شده است، حتي مناظرههايي در راديو و تلويزيون برگزار ميشود كه در آنها خيلي از ناگفتههاي آن سالها صريح و بيپرده گفته ميشود و....
همه اينها را كه كنار هم ميگذاريم، همه اين حرفها و صحنهها و لحظههاي ثبت در تاريخ را كه مثل تكههاي پازل كنار هم ميچينيم، ميفهميم يك نتيجه كلي هست كه نميشود از آن چشم پوشيد، نتيجهاي كه ميگويد: ما آن روزها چقدر با هم برادر بوديم.
ما در آن روزها برادرانه رفتار ميكرديم و واژههايي مانند همخون، همنوع و هموطن براي ما يكي شده بود. ما همه، كنار هم، براي هدفي مشترك ميجنگيديم و نه از قحطي و گرسنگي ميترسيديم، نه از مرگ، نه از شكنجه، نه از دستگيري و....
پس از پيروزي انقلاب اسلامي يكي از توصيههايي كه مبارزان كهنهكار آن روزها و دولتمردان اين روزها، بارها آن را تكرار كردند و ميكنند، اين است كه همچنان انقلابي بمانيم و شور انقلابيمان را حفظ كنيم و نگذاريم گذر سالها، اهداف انقلاب را از يادمان ببرد.
اين شيوه را اگر رعايت كنيم، آنوقت خيلي وقتها سختيها يا ناخوشيهاي روزگار نااميدمان نميكند، سرد نميشويم، خسته نميشويم و راه را همچنان ادامه ميدهيم؛ راهي كه برايش بهايي سنگين پرداختهايم. پس، بيا برادر بمانيم، برادر.
آويد طالبيان - جامجم