ميان صبح روزي كه ما به شكار خبر ميرويم تا سپيدهدم روز بعد كه فرزند تازه به دنيا آمده كاغذيمان، در كيوسك روزنامهفروشي صدايتان ميكند و شما ناگهان مقابلش متوقف ميشويد و تماشايش ميكنيد، راهي پرفراز و نشيب وجود دارد كه خيليهايتان از آن بيخبريد.
اين گزارش شرحي است مختصر از پشت پرده تولد و انتشار روزنامه ما كه هر صبح به دنيا ميآيد، هر غروب ميميرد و صبح روز بعد بار ديگر، جان ميگيرد.
هرچند که محدوديت فضا و جا در اين صفحه امکان تدوين گزارش جامع و مانعي که زحمت همه دست اندرکاران روزنامه را بازگو کند، به ما نمي دهد، اما براي آشنايي مخاطبانمان مختصري از شرح شکار يک خبر تا زماني که به چاپ ميرسد در اين نوشتار خواهد آمد.
1
شرح شكار
ما همه جا هستيم. در كلانتريها و دادگاهها، در وزارتخانهها و سازمانها، در مراكز تحقيقاتي و ورزشگاهها و.... گروهي هم كوچهها و خيابانها را گز ميكنيم تا حقيقت را به چشم ببينيم و برايتان روايت كنيم.
گاهي وقتها هم خبر از دل گفتوگوهايمان با مسوولان بيرون ميآيد؛ گاهي، با نمابر به دفتر تحريريهمان ارسال ميشود؛ زماني، حاصل تماسهاي شما با ماست؛ بخشي از اخبارمان را هم از خبرگزاريها ميگيريم.
تحريريه جامجم هشت گروه دارد: سياسي، حوادث، رسانه، فرهنگي، اجتماعي، علمي، ورزشي و شهرستانها. اعضاي هر گروه، دور ميزهاي بزرگ چوبي روي صندليهاي چرخدار مينشينند و اگر در حوزههاي خبريشان نباشند معمولا در ساعت خبر كه از ساعت 2 بعدازظهر تا شش عصر است، بسرعت مشغول تايپ كردن و تنظيم اخبار ميشوند.
خبر را كه تايپ ميكنيم و پرينت ميگيريم، ميسپريمش به دبير سرويس گروهمان و او هم خبرمان را بسته به نوعش، به يكي ازمعاونان سردبير تحويل ميدهد كه معمولا هر روز بجز پنجشنبهها از صبح تا حوالي ساعت 9-8 شب مشغول مطالعه صفحات روزنامه هستند. تحريريه ، سردبيري هم دارد كه وصف حالش را در بخشهاي بعدي ميخوانيد.
دبير سرويسها و معاونهاي تحريريه، خط به خط خبر را كه خواندند، تصحيحش كه كردند، ميفرستندش طبقه دوم براي حروفچينها تا آنها به متني قابل استفاده براي صفحهبندي تبديلش كنند.
چاه خبر
فكر ميكنيد ما اهالي تحريريه براي فرستادن خبرهايمان به طبقه دوم چه كار ميكنيم؟ آنها را دستمان ميگيريم و 20 پله را بارها و بارها پايين ميرويم و بالا ميآييم و به حروفچينها تحويلشان ميدهيم؟ نه! باورتان ميشود اگر بگويم ما پشت يكي از ستونهاي تحريريه چاه حفر كردهايم؟ اين چاه، از طبقه سوم به دوم ميرسد و ما خبر را از آن پايين مياندازيم تا دستهايي آن را بسرعت از داخل سبد سپيد و پلاستيكي كه زير دهانه چاه نصب شده، بردارند.
ميدانيد تا به حال چند بار خبرنگارها همراه خبرشان موبايلشان را هم اشتباها از اين كانال پايين انداختهاند؟!
2
مفتول و موش و نامرد از كجا ميآيد؟
خبر كه با ضربههاي نرم انگشتهاي حروفچينها براي استفاده در رايانه آماده ميشود، پر ميكشد تا روي ميز نمونهخوانها. ما در جامجم به ديوار اعتقادي نداريم! در روزنامهمان سخت ميشود ميان دو گروه كاري، ديواري بلند پيدا كرد. فاصله ميان حروفچيني و نمونهخواني هم ديوار نيم متري است كه صرفا مرزي باريك ميان دو قلمروست.
نمونهخوانها، مطالب حروفچيني شده روزنامه را كلمه به كلمه ميخوانند و آنها را با دستنوشتههاي خبرنگارها تطبيق ميدهند كه مبادا اشتباهي در تايپ رخ داده باشد و اين يعني وقتي روزنامهاي «هوش» را بنويسد «موش» يا «نامزد» را بنويسد «نامرد»، يا «مقتول» را بنويسد «مفتول»، پاي نمونهخوانياش ميلنگد.
نمونهخوانها كه اصلاحات را انجام دادند، حروفچينها كه غلطهاي تايپيشان را تصحيح كردند، نوبت ميرسد به هنرنمايي صفحهآراها. اينجاست كه خبرنگارها يا دبير سرويسها ناچار ميشوند آن 20 پلهاي را كه پيشتر وصفش رفت، پايين بيايند و كنار صفحهآراها، دست به سينه بايستند و خبرهاي آماده شده را تحويلشان دهند تا آنها مطالب را در نسخه ديجيتالي صفحات بچينند.
3
از لنز دوربين تا قلب
صفحهها عكس لازم دارد و تامين عكس، مسووليت همسايه ديوار بيديوار صفحهبندي است: گروه عكس و آرشيو. ديوار بيديوار، اشتباه تايپي نيست! پيشتر هم گفتم كه ما در جامجم از ديوار.....البته مگر در موارد خيلي خيلي استثنايي!
اعضاي گروه عكس، عكاسهايي هستند كه وجه مشترك تمامشان، دوربين و كيف سنگيني پر از انواع لنزها روي شانهشان است.
اين گروه همانهايي هستند كه ما روزنامهنگارها در گزارشهاي پرخطر از همراهيشان دلگرم ميشويم و وقتي كساني به گزارش تهيه كردن ما اشكال ميگيرند، اولين واكنششان، حمله به آنها و شكستن لنز دوربينشان است، چون معترضان هم اين راز را ميدانند كه از لنز دوربين يك عكاس تا قلبش، فقط يك نفس فاصله است.
گروه عكس علاوه بر عكاسها، بخش آرشيو هم دارد؛ همان بخشي كه اعضايش ميتوانند براي هر موضوعي، از شير مرغ گرفته تا جان آدميزاد، عكسي از بانك عكس روزنامه پيدا كنند و اگر موفق نشوند، آن وقت مدير هنري روزنامه با چند ضربه قلم برايشان معجزه ميكند.
4
مُهر سرنوشتساز
صفحهها كه در قالب ديجيتالي تنظيم شد بار ديگر براي پرهيز از همان قضيه «مفتول و موش و نامرد» به صفحهخواني ميرود و در صورت تاييد شدن، برميگردد به تحريريه در طبقه سوم.
نشاني مقصد كاملا سرراست است: ورود از در تحريريه، سه قدم به جلو، چهار قدم به راست. خوش آمديد! شما در اتاق سردبيري روزنامه جامجم هستيد؛ اتاقي بزرگ با يك ميز بيضي 10 نفره كه روي آن دو كاسه بلور است، پر شده از بيسكويت. هر روز حوالي ساعت 3 بعدازظهر، معاونها و دبيرها و سردبير در اين اتاق، سوژههاي خبري و گزارشيشان را پيشنهاد ميدهند.
سردبير، صفحههاي روزنامه را سرصبر و با احتياط ميخواند و اگر پس از امضاي معاونانش به آنها «بله» بگويد، ميفرستدشان به 20 پله بالاتر، دفتر مدير مسوول در طبقه چهارم.
آخرين نظارت بر كيفيت صفحات روزنامه در اين دفتر انجام ميشود، چشمها هوشيارانه روي خطوط و عكسها و نوشتهها ميگردند و اگر مدير مسوول، مهر آبياش را بر پيشاني صفحه بكوبد، نسخه اوليه ديجيتالي به گروه انفورماتيك سپرده ميشود تا آنها به نسخه پي.دي.اف تبديلش كنند و با اينترنت، به شش چاپخانه جامجم در سراسر كشور بفرستندش.
مي پرسيد اگر اينترنت قطع شد، چه ميشود؟ ما در پشت بام روزنامه، كبوترهاي جلدي داريم كه لوح فشرده صفحات پي.دي.اف شده را به پاي آنها ميبنديم و.... كاش ميشد اين طور باشد اما حقيقت اين است كه در صورت قطع اينترنت ناچاريم لوح فشرده صفحات را با پيك موتوري به چاپخانه بفرستيم.
5
ما به همزاد اعتقاد داريم
شما به همزاد معتقديد؟ هر روزنامه كثيرالانتشاري در دنيا بايد همزادي در جهان صفر و يك داشته باشد، ما هم در طبقه اول، يكي داريم.
سايت جامجم آنلاين، همزاد روزنامه ماست و در تمام طول روز، همراه ما مشغول انتشار اخبار در فضاي مجازي است.
همزاد ما نه تنها خبرهاي روز را پيش از پخش روزنامه به مخاطبان آنلاينش ميرساند، بلكه هر شب راس ساعت 12، نسخه پي دي اف و متن روزنامه روز بعد را هم در اختيار دوستدارانش قرار ميدهد.
6
قلمرو غولهاي رنگي
.... و اما چاپخانه! امكان ندارد كسي براي نخستين بار وارد چاپخانه شود و از عظمت دستگاههاي چاپ و صداي مهيبشان و لرزش خفيف زمين زير پايش وقت كار دستگاهها وحشت نكند.
چاپخانه براي كارگرانش يعني هوايي به گرمي كوره آجرپزي، بوي ناخوش داروهاي مخصوص چاپ، غوغاي سيلندرها و نوردهاي آغشته به رنگهاي سرخ و آبي و زرد و سياه، رفت و آمد تيغههاي تيزي كه ميتواند انگشتها را در چشم برهم زدني قطع كند و مهي غليظ از پرز كاغذ كه در ريه رسوب ميكند اما براي ما و شما، چاپخانه جايي است كه نسخه پي. دي. اف صفحات روزنامهها در كالبد كاغذهاي سپيد دميده ميشود.
روزنامه كه در تيراژ چندصدهزارتايي چاپ ميشود كسي بايد باشد كه برساندشان تا كيوسكهاي روزنامهفروشي.
اين كار به عهده شبكه گسترده، منظم و تلاشگر توزيع روزنامه در سراسر كشور است كه با دريافت اولين نسخههاي چاپي در ساعت 24 حركت به سمت شهرها و كيوسكها را آغاز ميكنند.
غروب كه برمي گرديم...
ايستگاه آخر هر خبري، كيوسك روزنامهفروشي نزديك خانه شماست؛ همانجايي كه چشمهايتان با عكسها و تيترهايمان پيوند ميخورد.
روزنامه فقط يك نيم روز زنده ميماند و ما خبرنگارها هر غروب كه به خانه برميگرديم، ميدانيم خبرهايش سوخته و دارد كاغذ باطله ميشود تا روز بعد، باز در چرخهاي دشوار و طولاني متولد شود و حقيقت را تكرار كند.
مريم يوشي زاده - گروه جامعه