معاون سیاسی امنیتی استاندار البرز پیشنهاد کرد: امسال به منظور آشنایی سفرای کشورهای مختلف با فرهنگ ایثار و شهادت از آنها برای شرکت در مراسم هفته شهدای دانشآموز و کنگره شهید فهمیده دعوت شود.
"ناصر رجبی" عصر دیروز در جلسه ستاد هماهنگی بزرگداشت هفته شهدای دانشآموز و«کنگره شهید فهمیده» گفت: با توجه به رویکرد امسال مبنی بر توجه به اقتصاد مقاومتی، باید تلاش کنیم برنامهها با حداکثر صرفهجویی در اعتبارات و به بهترین شکل برگزار شوند. همچنین ضمن توجه به کیفیت و محتوای برنامهها، باید تا اندازهای در کمیت با این شرط که به شکوه بزرگداشت خدشه وارد نشود، صرفهجویی کنیم.
رجبی همچنین پیشنهاد کرد: از هر استان یک خانواده شهید زیر 15 سال برای شرکت در مراسم بزرگداشت کنگره شهید فهمیده به استان البرز دعوت شود. (ايسنا)
معاون میراث فرهنگی کشور از اعطای وام 8 درصدی قرض الحسنه به مالکان خانههای تاریخی خبر داد.
"مسعود علویان صدر" گفت: به منظور حفاظت هر چه بیشتر از داشته های تاریخی و فرهنگی، بناهایی که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده اند شامل دریافت این وام می شوند.
وی تصریح کرد: مالکان اماکن تاریخی در سراسر کشور می توانند با مراجعه به ادارات میراث فرهنگی استان ها از چگونگی دریافت این تسهیلات مطلع و به بانک های عامل معرفی شوند.
معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ادامه داد: در واقع وام های قرض الحسنه از سوی بانکهای عامل با کارمزد 14 درصد ارائه می شود که سازمان میراث فرهنگی 7 درصد آن را به صورت بلاعوض پرداخت کرده تا بدین ترتیب مالکان تنها 8 درصد کارمزد را بپردازند.
علویان صدر به دیگر اقدامات سازمان میراث فرهنگی در نگهداری از داشته های تاریخی اشاره کرد و افزود: در صورتی که مالکان اقدام به مرمت بناهای تاریخی کنند تا 50 درصد هزینهها به صورت بلاعوض نیز از سوی سازمان میراث فرهنگی پرداخت خواهد شد.
معاون میراث فرهنگی کشور یادآور شد: طی تعاملات صورت گرفته با شهرداری تهران مقرر شد در صورت تغییر کاربری بناهای تاریخی به اماکن ارائه دهنده خدمات گردشگری از معافیت های پرداخت عوارض شهرداری بهره مند شوند که البته درصدد انجام شدن این اقدام در سایر استان ها نیز هستیم.
وی با اشاره به معافیت های 70 درصدی هزینه های برق، آب و گاز آثار ثبت شده در فهرست آثار ملی گفت: به منظور حمایت از مالکان خانه ها و بناهای تاریخی این تسهیلات درنظر گرفته شده است.
وی افزود: تمامی این اقدامات با هدف حمایت از مالکان بناهای تاریخی و فرهنگی برای حفظ و نگهداری از آثار ملی ارائه می شود که البته مالکان نیز باید دغدغه نگهداری از این ثروت های ملی و فرهنگی را داشته باشند.(فارس)
سفيد شدن موها هميشه نشانه پيري محسوب نميشود، وقتي كه برخي جوانان موهاي سفيد زيادي دارند.
سفيد شدن مو به طور طبيعي اولين نشانههاي خود را در دهه سوم و چهارم زندگي نشان ميدهد، اما در برخي افراد، بسيار زودتر از آنچه فكرش را ميكنند يعني پيش از 20 سالگي اتفاق ميافتد و روند رنگدانه سازي در ابتداي سالهاي جواني متوقف ميشود.
گرچه اين نوع سفيد شدن زودرس مو در برخي موارد قابل درمان است، اما هيچ راه درماني براي رفع سفيد شدن طبيعي موها تاكنون ارائه نشده است و تبليغات متعدد صورت گرفته در اين ارتباط، واهي و فاقد ارزش علمي است.
دكتر سيدمسعود داوودي، متخصص پوست و مو در گفتوگو با جامجم ميگويد: روند سفيد شدن از ريشه مو آغاز ميشود و بتدريج و طي دو سه سال به ساقه مو انتشار پيدا ميكند. پس ادعاي بازگرداندن رنگدانهسازي به مو از طريق كرم يا لوسيون، آن هم طي دو سه هفته كاملا غيرواقعي و غيرممكن است و نبايد فريب چنين تبليغات دروغيني را خورد.
جالب است بدانيد كه براساس تاكيد متخصصان پوست، اثربخشي ظاهري تركيبات تبليغي براي درمان سفيد شدن مو از آن روست كه اين تركيبات در واقع نوعي رنگ موست كه موها را تيره ميكند، اما به محض توقف مصرف، موها دوباره به رنگ سفيد بازميگردد.
چرا موها سفيد ميشود؟
در كنار سلولهاي ريشه مو كه وظيفهشان تقسيم سلول و ساختن سلولهاي جديد رشد طولي موست، سلولهاي رنگدانهساز يا ملانوسيتساز هم وجود دارد.
در واقع رنگدانهها به درون سلولهايي تزريق ميشود كه در حال ساخت ريشه موست و رنگ و طيف موها به ميزان رنگدانهها و جنس آنها بستگي دارد.
دكتر داوودي با اشاره به اين كه سفيد شدن مو حاصل توقف رنگدانهسازي سلولهاي رنگدانهساز است، ميگويد: سفيد شدن موها روندي تدريجي است كه از ريشه مو آغاز ميشود و مهمترين عامل در زمان و چگونگي سفيد شدن مو به زمينههاي ژنتيكي در هر فرد بازميگردد.
زماني كه ملانوسيتها يا سلولهاي رنگدانهساز به طور غيرفعال حضور دارند يا تعداد ملانين هر تار مو به كمتر از حد معمول ميرسد، رنگ مو خاكستري مـيشـود، ولـي چـنـانچه ملانوسيتها كاملا رنگدانههاي خود را از دست بدهند، مو سفيد ميشود.
اين متخصص پوست و مو اضافه ميكند: در حالت عادي، سفيد شدن مو در مردان حدود سي سالگي و در زنان حدود سيوپنج سالگي اتفاق ميافتد. معمولا سفيدي موي سر از شقيقه شروع ميشود، ولي پيش از موي سر، سبيل و ريش شروع به سفيد شدن ميكند؛ اما اين روند هم بستگي به الگوي ژنتيكي هر شخص دارد. فقط در صورتي كه سفيد شدن مو زودتر از بيست سالگي اتفاق بيفتد، به آن سفيد شدن زودرس مو گفته ميشود كه در برخي موارد قابل درمان است.
يك شبه پير نميشويد
شايد بسياري بر اين باور باشند كه استرس شديد و وارد آمدن فشارهاي ناگهاني روحي ميتواند باعث سفيد شدن سريع موها شود.
اما دكتر داوودي چنين تصوري را نوعي باور غلط ميداند و توضيح ميدهد: فراموش نكنيد كه نهتنها مو از ريشه سفيد ميشود، بلكه رشد مو هفتهها به طول ميانجامد و نميتواند يك شبه سفيد شود. اين درست كه يكي از عوامل سفيدي زودرس موها ميتواند نگرانيهاي ذهني باشد، اما اين كه تصور كنيد موهاي فردي در اثر فشار عصبي شديد، يك شبه سفيد شود، اشتباه است. فشار عصبي از دلايل ريزش موست و از آنجا كه موهاي سياه نسبت به اين نوع فشارها آسيبپذيرتر است، مقدار زيادي از آنها ريخته و موهاي سفيد روي سر جلوهنمايي بيشتري پيدا ميكند.
سفيد شدن مو؛ بدون پيشگيري و درمان
متخصصان پوست تاكيد ميكنند: مهمترين عامل موثر در چگونگي و زمان سفيد شدن موها به زمينههاي وراثتي بازميگردد، گرچه از ديگر دلايل موثر بر سفيدي زودرس موها ميتوان بـه رژيـم غذايـي نامناسب و نيز آشفتگيها و نگرانيهاي ذهني اشاره كرد.
بر اين اساس كمبود ويتامينها ازجمله ويتامين B12، آهن، مس، منگنز، تيتانيوم و يد در رژيم روزانه از عواملي است كه به سفيدي زودهنگام مو كمك ميكند.
البته برخي از متخصصان به عواملي چون كثيفي پوست سر، شستوشوي موها با آب داغ و خشك كردن آن با وسايل الكتريكي مانند سشوار، بيماري تيروئيد، كمخوني، رژيمهاي لاغري بسيار سخت و طولانيمدت، افزايش گلبولهاي سفيد خون و استفاده از دخانيات و سيگار (افراد سيگاري چهار برابر زودتر به سفيدي مو دچار ميشوند) به عنوان عوامل موثر بر سفيدي زودرس موها نيز اشاره ميكنند.
دكتر داوودي با تاكيد بر اين كه درمان موثري براي سفيد شدن موها وجود ندارد، ميافزايد: تنها در صورتي كه سفيد شدن موها با برخي بيماريهاي خاص چون لك و پيس (برص) مرتبط باشد، امكان درمان آن از طريق درمان اين بيماري وجود دارد.
از سوي ديگر با وجود تبليغات بسيار در مورد اثربخشي تكنيكها و روشهاي نويني چون PRP (تزريق پلاسما و پلاكت خون به داخل پوست براي درمان ريزش يا سفيدي مو) تحقيقات صورت گرفته بيخطر و به دور از عوارض بودن اين روشها را تائيد نكرده است و در حال حاضر كاربرد آن در احياي رنگدانهسازي مو نيز به هيچ عنوان مورد تائيد نيست.
در حاليكه ديروز خبرهايي مبني بر كاهش سهميه بنزين آزاد موجود در كارتهاي سوخت منتشر شد، ظاهرا اين امر با هدف جلوگيري از قاچاق بنزين در مرزها صورت گرفته و تاثيري در ميزان سهميه بنزين ندارد.
به گزارش خبرنگار ما، ديروز خبرگزاريها به نقل از شركت ملي پالايش و پخش مواد نفتي ايران و ستاد حمل و نقل و مديريت مصرف سوخت كشور از كاهش 200 ليتري سهميه بنزين آزاد (700 توماني) ماهانه موجود در كارتهاي سوخت خبر دادند. به اين ترتيب سهميه فعلي 500 ليتري به 300ليتر رسيده است.
اين اقدام البته سوالاتي در افكار عمومي درباره چرايي آن ايجاد كرده است. برخي از سوالات حول اين احتمال بود كه شايد دولت بخواهد سهميه بنزين 400 توماني (ماهانه 60 ليتر) را حذف كند و به جاي آن 300 ليتر بنزين 700 توماني به مردم اختصاص داده و در نهايت قيمت بنزين آزاد را افزايش دهد.
بخش ديگري از شايعات نيز مربوط به اين بود كه شايد دولت محدوديتي در تامين بنزين دارد و لذا اقدام به كاهش سهميه بنزين آزاد خودروها كرده است.
اين نگرانيها در حالي ابراز ميشد كه بنزين آزاد يكي از مهمترين مكملهاي تامين ماهانه سوخت خودروهاست، چرا كه تقريبا سهميه بنزين يارانهاي (100 توماني) خودروها به پايان رسيده و سهميه بنزين نيمه يارانهاي (400 توماني) نيز كفاف مصرف كممصرفترين خودروها را نمي دهد و حتي نميتواند مصرف نيمي از ماه آنها را هم تامين كند لذا اكثر قريب به اتفاق مردم بخش زيادي از ماه و همچنين مسافرتهاي احتمالي با خودروي شخصي را با اتكا به سهميه 500 ليتري بنزين آزاد انجام ميدادند و كاهش اين سهميه كمي شوكآور به نظر ميرسيد.
با اين حال توضيحات تكذيبگونه ستاد حمل و نقل و مديريت مصرف سوخت كشور بخشي از ابهامات اين ماجرا را باقي گذاشت بويژه آن كه اين ستاد از تغييرات نرمافزاري در سامانه كارت هوشمند سوخت خبر داد.
تنها يك كار نرمافزاري است
در اين باره معاون صنايع و انرژي ستاد حمل و نقل و مديريت مصرف سوخت كشور، گفت: تغيير ظرفيت بنزين آزاد در كارتهاي سوخت از 500 ليتر به 300 ليتر تنها يك كار نرمافزاري است و مردم براي سوختگيري بنزين آزاد هيچگونه محدوديتي ندارند.
علي ربيعي در گفتوگو با ايرنا، ضمن اعلام اينكه هيچگونه كاهش سهميه بنزين اتفاق نيفتاده است، گفت: بنزين آزاد سهميهبندي نيست و تنها براي مديريت مصرف سوخت ظرفيتي در كارتها مشخص شده است.
به گفته وي، همان طور كه روشن است هر شخصي به هر اندازه كه نياز داشته باشد ميتواند بنزين آزاد خريداري و سوختگيري كند.
معاون صنايع و انرژي ستاد حمل و نقل و مديريت مصرف سوخت كشور متوسط ماهانه مصرف بنزين آزاد را 30 ليتر عنوان كرد و گفت: اكنون بيشتر مردم براي سوختگيري بنزين آزاد از كارتهاي سوخت جايگاهداران استفاده ميكنند و هر كس ظرفيت 300 ليتري بنزين آزاد كارتش به اتمام رسيد ميتواند به اين صورت سوختگيري كند.
يادآور ميشود، با اجراي قانون هدفمندي يارانهها 60 ليتر بنزين 400 توماني و 500 ليتر بنزين آزاد 700 توماني در كارتهاي سوخت شارژ ميشد كه اكنون 300 ليتر بنزين آزاد 700 توماني در كارتهاي سوخت شارژ ميشود.
اما اين مقام مسوول در گفتوگو با مهر توضيحات متفاوتي بر زبان آورد و با تكذيب اصل كاهش سهميه بنزين آزاد اعلام كرد: هيچگونه محدوديتي در استفاده از سهميه بنزين آزاد خودروها (بنزين 700 توماني)اعمال نشده است.
ربيعي گفت: كاهش سهميه بنزين آزاد خودروها كذب محض است.
معاون صنايع و انرژي ستاد مديريت حمل و نقل سوخت كشور با تاكيد بر اين كه يك سري تغييرات نرمافزاري در سامانه هوشمند سوخت انجام شده است، تصريح كرد: اعمال اين تغييرات نرمافزاري به منزله حذف يا كاهش سهميه بنزين آزاد خودروهاي شخصي نيست.
ربيعي يادآور شد: هرگونه تغيير در سهميه يا قيمت سوخت خودروها به طوررسمي توسط ستاد هدفمندي يارانهها يا ستاد مديريت حمل و نقل سوخت اعلام خواهد شد.
اصل ماجرا؛ جلوگيري از قاچاق سوخت
با اين حال بررسيهاي خبرنگار ما نشان ميدهد در واقع سهميه بنزين آزاد موجود در كارتهاي سوخت كاهش يافته است. اما نكته اينجاست كه اولا اين كاهش بلافاصله قابل جبران و شارژ است و دوم اين كه هدف از اين اقدام، مقابله باقاچاق سوخت در پي افزايش قيمت ارز در داخل ايران است.
بر اساس اين گزارش با افزايش قيمت ارز در داخل ايران، بنزين عرضه شده تفاوت بسيار زيادي با كشورهاي همسايه پيدا كرده است.
به طوري كه اگر كسي بنزين آزاد ايران را به كشوري مثلا تركيه قاچاق كرده و به صورت ارزي به فروش برساند و ارز آن را به داخل كشور منتقل كند، سودهاي ميليوني به جيب ميزند. به عنوان مثال هماكنون قيمت هرليتر بنزين در تركيه حدود چهار لير است.
قيمت مبادلهاي هر لير تركيه در اتاق مبادلات ارزي كه كمتر از بهاي بازار آزاد است، 1400 تومان است. يعني قيمت هر ليتر بنزين در تركيه به پول ايران 5600 تومان خواهد بود. در اين حالت اگر كسي بنزين 700 توماني را از ايران به اين كشور قاچاق كند 4900 تومان در هر ليتر يعني هفت برابر قيمت واقعي بنزين سود خواهد كرد.
روشن است با سقوط ارزش ريال در برابر دلار و به تبع آن در برابر ارز ساير كشورهاي همسايه، بسياري به فكر قاچاق بنزين آزاد و كسب سودهاي اينچنيني بيفتند لذا ستاد مديريت حملونقل سوخت كشور با آگاهي از اين رانت، اقدام به كاهش سهميه بنزين آزاد خودروها كرده تا دستكم مقداري جلوي قاچاق و خروج سوخت از كشور را بگيرد.
بر اين اساس تغييرات نرمافزاري ايجاد شده در كارتهاي هوشمند نيز در اين راستا انجام شده است. به طوري كه جلوي سوختگيري بيش از اندازه و غيرمعمول برخي خودروها در مناطق مرزي گرفته شود.
سهميه شارژ مي شود
در همين حال سايت اطلاعرساني وزارت نفت (شانا) گزارش داد سهميه 300 ليتري بنزين آزاد خودروها در صورت اتمام دوباره قابل شارژ است. به اين معني كه اگر خودرويي قبل از پايان ماه سهميه 300 ليتري آزادش به اتمام برسد، بلافاصله سهميه 300 ليتري جديدي در كارت وي شارژ ميشود.
اين سايت افزود: لذا در عرضه بنزين آزاد 700 توماني هيچ محدوديتي ايجاد نشده و تنها ميزان شارژ (موقت) از 500 به 300 ليتر كاهش يافته است. بررسيها نشان ميدهد بسياري از خودروها در كشور در طول ماه حتي نيمي از اين سهميه را نيز استفاده نميكنند.
روز گذشته در ارتفاعات سيستان و بلوچستان، جنوب كرمان، شرق فارس و شمال هرمزگان رشد ابر، رگبار، آذرخش و وزش باد رخ داد. در ساير مناطق، وزش باد در بعدازظهر و شب پديده چيره بود.
همچنين وزش باد و كاهش دما در شرق كشور ادامه داشت. اين هواي سرد بخصوص در شمال شرق و سواحل درياي خزر باقي ماند. در برخي ارتفاعات شمالشرقي نيز بارشهاي مختصري رخ داد.
انتظار داريم امروز هم الگوي جوي كم و بيش مانند روز گذشته باشد. با اين حساب در ارتفاعات جنوب شرق و حاشيه زاگرس جنوبي باز هم بايد منتظر بارشهاي رگباري پراكنده باشيم.
كبوتر دلم به سوي مدينه پر ميكشد؛ دلم براي زيارت پيامبري پر ميزند كه يثرب به بركت حضور او مدينه النبي نام گرفت؛ پيامبري كه رحمتللعالمين است.
تفسير «لولاك لما خلقت الافلاك» كه اگر او نبود چرخ و فلكي در كار نبود، جمال هستيبخش اين عالم خلقت.
دلم براي مدينه ميتپد، دلتنگ شهر پيامبرم. ميخواهم چند روزي هم كه شده، همسايه كسي باشم كه سايهاي نداشت، نور بود و زمين و زمان در هر شب و روز از حضور او پرتو ميگرفت، سيناي سينهها تجليگاه جمال دلآراي حضور او بود.
دلم ميخواهد مدينهاي باشم، راهي سرزميني شوم كه ميزبان برترين مخلوق روي زمين شد و مسلمانان نه كه همه هستي در همه اعصار و قرون، در جاي جاي آسمان به او رشك ميورزند و در هر نماز و نيايشي نام مبارك او را بر زبان جاري ميكنند، به او سلام ميدهند و صلوات ميفرستند آنطور كه خدا و ملائك به او صلوات ميفرستند. دلم براي يك زيارت تنگ است، زيارت مزار پيامبر آن هم در پاكترين نقطه زمين.
ميخواهم به مدينه بروم، كنار گلدستههاي بلند مسجد نبوي و گنبد خضرايياش زانوي غم در بغل بگيرم، به پيشگاه كبريايي خداي لاشريك له زبان شكوه بگشايم، اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا را زمزمه كنم و از نامهرباني روزگار اشك بريزم.
دلتنگ مدينهام؛ دلتنگ خاطرات روزهاي سختي كه بر پيامبر سپري شد و پيامبر همچون كوه استوار ماند تا نااهلترين انسانها را به راه هدايت، رهنمون شوند و به بيراهه نروند.
بدون شك اگر بخواهيم همه بازيهاي سرنوشت ساز فوتبال ايران در 60 سال گذشته را روي كاغذ بياوريم، بازي امشب ايران و كره جنوبي يكي و البته آخرين آنها خواهد بود؛ حساس ترين بازي تيم ملي تا اين مرحله از رقابتهاي مقدماتي جام جهاني 2014 و حساسترين بازي مرد سرشناس پرتغالي، طي يك سال و اندي حضور روي نيمكت تيم ملي ايران.
از 26 تير سال گذشته كه كرش براي نخستينبار، در بازي با ماداگاسكار روي نيمكت تيم ملي نشست، تا به امروز هيچ حريفي به بزرگي كره جنوبي مقابل ايران قرار نگرفته است.
مالديو (دو بازي)، اندونزي (دو بازي)، قطر (سه بازي)، فلسطين، بحرين (دو بازي)، اردن، آلباني، ازبكستان، تونس و لبنان همه تيمهايي هستند كه در اين 15 ماه گذشته مقابل تيمي كه كرش هدايتش را برعهده گرفته بازي كردهاند.
در حالي كه هيچ يك از اين حريفان قابل مقايسه با تيم خوب كره جنوبي نيستند، شرايط امروز فوتبال ايران تا حدودي متفاوتتر از آنچيزي است كه در اين دو سال اخير تجربه كرده است.
مليپوشان كشورمان پس از آنكه پنج امتياز از دو بازي به ظاهر آسان خود مقابل قطر در تهران و لبنان در بيروت از دست دادند، حالا در يكي از دشوارترين بازيهاي خود نياز مبرمي به سه امتياز اين بازي دارند.
البته تساوي در اين بازي هم نميتواند براي ايران و كره جنوبي نتيجه بدي تلقي شود، اما در شبي كه هر دو مربي براي هم خط و نشان كشيدهاند، براي مساوي بازي كردن، يعني رفتن به استقبال شكست.
كارلوس كرش در آستانه بازي امشب، صراحتا عنوان كرد او و تيمش هيچ هراسي از كره جنوبي ندارند: روي كاغذ شايد كره شانس بيشتري داشته باشد اما در تاريخ فوتبال هيچ تيمي پيش از شروع بازي نبرده و نباخته است. ما مقابل يكي از قويترين تيمهاي آسيا بازي داريم اما براي برنده شدن در اين بازي چيزي كه اهميت دارد تلاش دو تيم در زمين است. ما احترام خاصي براي كره جنوبي قائليم اما هيچ ترسي از اين تيم و بازيكنانش نداريم و ميخواهيم با ارائه يك بازي شجاعانه نتيجه را به نفع خود رقم بزنيم. بازيكنان من كاملا آمادهاند و از انگيزه خيلي بالايي براي ارائه بهترين عملكرد خود در مقابل كره برخوردار هستند.
اين صحبتهاي كرش در جواب كري خواني سرمربي كره جنوبي مطرح شد كه عنوان كرد وقت آن رسيده كه ايران را در تهران شكست بدهيم. چوي كانگهي گفت: نه تنها تيم ما بلكه هر تيم ديگري كه در ايران بازي كرده به مشكل برخورده است، اما بازيكنان من براي طلسم شكني آمادهاند و ميخواهند براي نخستين بار پيروزي بر ايران در تهران را تجربه كنند و اين طلسم 50 ساله را بشكنند.
رقابتي به بلنداي نيم قرن
پيشينه 54 ساله بازيهاي ايران و كره جنوبي، خاطرات تلخ و شيرين بسياري براي هر دو تيم دارد. از پيروزي پنج بر صفر كرهايها مقابل ايران در اولين رويايي دو تيم در بازيهاي آسيايي 1958 توكيو، تا پيروزي شش بر دو ايران در جام ملتهاي آسياي 1996 و اشكهاي سرمربي كره جنوبي.
هر چند در 25 بازي قبلي دو تيم سهم هر يك 9 پيروزي بوده است و هفت بازي هم مساوي شده، اما حداقل در اين 12 سال اخير كفه ترازو به نفع كرهايها سنگيني کرده است.
پيروزي بر ايران در مراحل حذفي جام ملتهاي 2000، جام ملتهاي 2007 و جام ملتهاي 2011 باعث شده تا تيم ملي كشورمان سه بار بهوسيله كرهايها از رسيدن به مرحله نيمه نهايي باز بماند.
آنها يك بار هم دو سال پيش با متوقف كردن ايران در سئول، مانع از راهيابي تيم ملي كشورمان به جام جهاني 2010 شدند.
در مقابل تنها پيروزي ايران مقابل كره جنوبي پس از آن برد رويايي شش بر دو ، به مرحله يك چهارم نهايي جام ملتهاي 2004 برمي گردد كه توانستيم كره را با شكست به خانه برگردانيم.
به خاطر همين نتايج، سايت فيفا در گزارشي از بازي امروز دو تيم ايران و كره جنوبي به رويارويي رقباي قديمي فوتبال آسيا ياد كرده و آن را ديداري انتقامي براي ايرانيها معرفي كرده است.
در بخشي از اين گزارش آمده است: «تساوي يك بر يك دو تيم در سئول كه سه سال پيش اتفاق افتاد، اميدهاي تيم ملي ايران را براي صعود به جام جهاني آفريقاي جنوبي از بين برد و آن بازي، همچنان يك خاطره بد براي ايرانيها ست. حتي پس از آن شكست يك بر صفر برابر كرهايها در جام ملتهاي آسيا روي زخمهاي ايران نمك پاشيد.
به همين خاطر ميزبان در اين بازي به فكر انتقام است و شاگردان كارلوس كرش بهطور ويژهاي براي اين بازي انگيزه دارند تا پس از شكست غيرمنتظره برابر لبنان به دوران خوب خود بازگردند.»
حمايت هواداران؛ پيش شرط پيروزي
تيم ملي ايران براي پيروزي بر كرهجنوبي به حضور و حمايت 90 دقيقهاي يكصد هزار تماشاگر نياز دارد. اين موضوع اگر اهميت نداشت طي يك هفته گذشته، لزوم آن به دفعات از زبان بازيكنان تيم ملي، كادر فني و البته كارشناسان شنيده نميشد.
بدون شك امشب اولين نكته تاثيرگذار در افزايش يا تخريب روحيه يكي از دو تيم همين حمايت تماشاگران است. كرهايها از ديدن ورزشگاهي كه حتي گوشهاي از آن خالي است، روحيه ميگيرند و مليپوشان كشورمان با ديدن ورزشگاهي كه جاي سوزن انداختن در آن نيست، سرشار از روحيه ميشوند.
اين حضور اگر با 90 دقيقه تشويق همراه شود، به عاملي تاثيرگذار براي پيروزي تيم ملي تبديل خواهد شد؛ عاملي كه سرمربي پرتغالي تيم ملي دوست ندارد براحتي از كنارش بگذرد.
كارلوس كرش ديروز و در نشست خبري بازي ايران و كره جنوبي، صحبتهايش را با اين جملات تمام كرد: ميخواهم از اين موقعيت استفاده كنم و از همه طرفداران تيم ملي ايران بخواهم كه براي بازي با كره جنوبي در ورزشگاه حضور داشته باشند.مطمئنا فوتبال ايران بالا و پايين زيادي خواهد داشت، اما اين بار شانس بزرگي داريم كه نميخواهيم آن را از دست بدهيم. از هواداران خواهش ميكنم امروز به ورزشگاه بيايند چون هيچ شكي نيست كه ما براي پيروزي برابر كره به يار دوازدهم احتياج داريم.
بعد از اين فراخوان و البته فراخوان باشگاه پرتماشاگري چون پرسپوليس كه از تمامي اهالي فوتبال خواسته براي حمايت از تيم ملي به ورزشگاه بيايند، بايد منتظر حضور يكصد هزار نفري مردم فوتبالدوست بود.
لوحههاي تختجمشيد، وجود جادههاي عظيم را تائيد ميكند. در اين لوحهها حركت گروهها يا افرادي كه وارد ايرانشده يا در ايران مسافرت ميكرد، ثبت شده است و ما ميتوانيم از آنها پي ببريم كه هندوستان، آراخوزيا، كرمان و بلخ همگي از طريق نظام عظيم راههاي ايران با هم ارتباط داشتهاند. (كورت 1389: 115)
متون به دستآمده از تختجمشيد گواه آن است كه شبكه جادهها سراسر امپراتوري پهناور ايران را پوشش ميداده و از اين روي، سيستم نگهباني و تدارك راهها و مسافران در تمام ايالات از شرق تا غرب عمل ميكرده است. (Graf 1995: 189ـ167)
به عنوان يك امر بديهي ميتوان گفت جادههاي شاهي ايران پيش از اين كه مورد استفاده پارسيان قرار بگيرند، مورد استفاده آشوريان بودهاست.
بويژه آن كه قسمت شرقي جاده شاهي كه كيليكيه را به شوش ميپيوست، از نظر قدمت پيش از تشكيل دولت پارس بوده است. (رامسي 1350: 528)
ما از طريق هرودوت درباره راه شاهي ميدانيم كه: «در سراسر اين جاده ايستگاههاي شاهي تعويض اسب و نيز مهمانسراهاي عالي ساخته شده است و جاده در همهجا از مناطق مسكوني و ايمن ميگذرد.
اين جاده در لوديا و فريگيه 20 ايستگاه شاهي دارد كه بنابراين مسافت آن برابر با 94.5 فرسنگ است. پس از فريگيه به رودهاليس [قزل ايرماق كنوني] ميرسد؛ در اينجا دروازههايي است كه يگانه محلهاي گذر محسوب ميشود و نيز دژ استواري در آن ساخته شده است.
در آن سوي رودخانه، كاپادوكيه است؛ تا مرزهاي كيليكيه 28 ايستگاه وجود دارد و بنابراين 104 فرسنگ است. براي ورود به كيليكيه بايد از دو دروازه گذشت و از برابر دو دژ عبور كرد.
پس از آن جاده به اندازه سه ايستگاه كيليكيه را ميپيمايد كه برابر 15.5 فرسنگ است. رودخانهاي كه بايد با قايق از آن گذشت مرز كيليكيه با ارمنستان را تشكيل ميدهد و اين رودخانه فرات نام دارد.
در ارمنستان در سراسر راه 15 ايستـــــــگاه و 15 مهمانسراست كه پس مسافتي برابر با 56.5 فرسنگ را جاده طي ميكند كه البته دژي نيز وجود دارد. [...] پس از ارمنستان به سرزمين ماتيينها ميرسيم كه در آن چهار ايستگاه شاهي است.
سپس سرزمين كيستي [كاسي] است كه در طول جاده آن 11 ايستگاه ساخته شده و بنابراين 42.5 فرسنگ است تا خواسپس [كرخه] يعني رودي كه از آن نيز بايد با قايق گذشت و شهر شوش در كنار آن ساخته شده است بنابراين جمع ايستگاههاي تعويض اسب شاهي 111 و به همين تعداد مهمانسرا در اختيار مسافراني است كه از سارد به شوش ميروند.» (هرودوت، كتاب پنجم، بند 52)
اطلاعات هرودوت كميگيجكننده است، چراكه فاصله ميان دو ايستگاه شاهي ميان لوديه و فريگيه ميبايد 4.727 فرسنگ بوده باشد از طرفي فاصله دو ايستگاه ميان كاپادوكيه و كيليكيه 3.714 فرسنگ است.
در ادامه، هرودت اطلاعاتي درباره راه بعد از «دو دژ» ارائه كرده كه به موجب آن فاصله ايستگاهها 5.16 فرسنگ بوده است، فاصله ايستگاهها در ارمنستان 3.76 و در سرزمين كاسيها (درباره كاسيها نك به صفايي 6: 190) 3.86 فرسنگ بوده است.
گويا فاصله ايستگاهها ارتباط مستقيمي با ميزان تأمينبودن امنيت راهها داشته است و اينگونه نبوده كه در تمام طول راه، فاصله هر دو ايستگاه، ثابت و به يك اندازه باشد.
آرشام، ساتراپ ايران در مصر، به بازرس خود «نهتي هور» طي گذرنامهاي اجازه ميدهد تا با استفاده از آن در طول راه در ايستگاهها، سهميه غذايي دريافت كند.
مقامات مربوط مقادير قيدشده در مجوز را تهيه ميكنند و ميپردازند و گزارش آن را به حسابداري مركزي ميدهند كه در آنجا حساب صادركننده مجوز بدهكار ميشود.
دريافت اين جيرهها بسيار منظم انجام ميگرفت و اگر دارنده مجوز از حد خود تجاوز ميكرد و بيشتر توقف ميكرد مقامات مجاز نبودند كه سهميه بيشتري در اختيارش قرار دهند. (كورت 1389: 118) در اين گذرنامه ميخوانيم:«از آرشام به مردوك، بازرس پكيد در [...]، نبودالاني بازرس در لائير، زاتوواهياي بازرس در آرزوهين، اوپاستاباراي بازرس در آربلا، [...]، ماتالوباش، باگافارناي بازرس در سالام، فرادافارنا و گائوزانا بازرسان دمشق».
[اكنون] بازرس من به نام نهتيهور در حال حركت به مصر است. شما بايد سهميههاي زير را به حساب املاك من در ايالات خود روزانه به آنها بپردازيد:آرد سفيد دو كوارت، آرد رامي سه كوارت، شراب يا آبجو دو كوارت، [گوسفند] يك رأس. همچنين به هر يك از 10 خدمتكار ايشان روزانه يك كوارت آرد و علوفه براي اسبانش داده شود. به دو كيليكيه تي و يك پيشهور كه هر سه از خدمتكاران من و با او در حال حركت به مصر هستند، هر يك روزانه يك كوارت آرد داده شود. هر بازرس بايد بنا به جادهاي كه از هر ايالت به ايالت ديگر تا رسيدن به مصر وجود دارد، به آنها اين جيرهها را پرداخت كند. اگر او خواست درمحلي بيش از يك روز توقف كند، براي روزهاي اضافي به آنها سهميه بيشتر داده نشود.»
(Driver 1975/1965 no.6, Whitehead 1974: 64 - 66)
هرودوت در جايي ديگر، هنگامي كه ميخواهد درباره خبررساني خشايارشا به پارس از نتيجه جنگ سخن بگويد، به پيكهاي شاهي پرداخته است: «در ميان موجودات زنده جهان هيچ موجودي تندروتر از اين پيكهاي شاهي نيست. اين سيستم اختراع خود ايرانها و چنين است: ميگويند آنان در سراسر جادههايي كه بايد گذشت به تعداد روزهايي كه مسافرت طول ميكشد و به همان فاصله يك روز يك اسب و يك سوار مستقر كردهاند تا هر يك فقط به اندازه يك روز بتازند. نه برف و باران، نه گرما و سرما و نه شب و روز هيچيك پيك را در مسير خود از سرعت فوقالعادهاي كه دارد بازنميدارد؛ پيك نخست وقتي مسير تعيينشده را پيمود، پيام را به پيك دوم ميدهد و او به پيك سوم و تا آخر... پيامها به اينگونه دست به دست داده ميشود». (هرودوت، كتاب هشتم، بند 98)
اين جادهها و چاپارخانهها بعد از دوره هخامنشي نيز در ايران مرسوم بودهاند. ايزيدور خاراكسي اطلاعات سودمندي در مورد آنها در دوره اشكاني به يادگار گذاشته است.
(Isidor of charaxi 1914) وي در اين اثر، راهها و جادههاي شاهي را كه از شرق به غرب و از شمال به جنوب در قلمرو پارتها امتداد داشته توصيف ميكند. (علي محمدي 1388: 61 ـ60)
كتابنامه: رامسي، 1350، جغرافياي تاريخي آسياي صغير (راه شاهي)، ترجمه هايده معيري، شماره 91، صفحات 542 ـ527.صفايي، يزدان. 1390، كاسيها در بابل، دو هفتهنامه امرداد، شنبه: هشتم بهمن 1390 ، شماره پياپي ٢٧١، صفحه 6 .عليمحمدي، نعمتالله. 1388، چاپارخانههاي ايزيدور خاراكسي، كتاب ماه و تاريخ جغرافيا، شماره 139، صفحات 63 ـ60.كورت، آملي، 1389، هخامنشيان، ترجمه مرتضي ثاقبفر، تهران: ققنوس.هرودت، 1389، تاريخ هرودوت، جلد دوم، ترجمه مرتضي ثاقبفر، تهران: اساطير.Driver G.R (1957/1965) Aramic Documents of the Fifth Century BC (abridged and rev.edn) Oxford.Graf, D.F. (1995). “The Persian royal road system” in Achaemenid History VIII: Continuityand Change, ed. A. Kuhrt, M. Root & H. Sancisi-Weerdenburg. Leiden: NederlandsInstituut voor het Nabije Oosten.. pp 167-189.Isidor of charaxi. (1914). Transcribed from the orginal by h. Wilfred Schoff. Partian station. London eidition.Withehead J.D. (1974). Early Aramic Epistolography: the Arsames correspondes.University of Chicago. (جام جم - ضميمه ايام)
وقتي افراد مختلف خصوصيات، دغدغهها و آرمانهاي مشتركي را در همديگر ببينند احساس مشتركي بين آنها ايجاد ميشود، اين حس مشترك، زمينهساز ايجاد هويت مشتركي بين آنها ميشود. درك و فهم اين اشتراكات به وسيله «ارتباط» حاصل ميشود.
به عبارت ديگر تا ارتباط برقرار نشود، حس مشترك و پيوند هويتي ايجاد نخواهد شد بنابراين ارتباط اهميت بسياري در «هويتبخشي» و «هويتسازي» به مردم و جامعه دارد. ارتباط يعني تعاملي كه بهوسيله آن اطلاعات منتقل شود.
ارتباط ممكن است با اهداف مختلفي برقرار شود ولي قدر مسلم «انتقال اطلاعات» جزء اصلي و اساسي ارتباط است. اين انتقال اطلاعات گاهي با تجارت حاصل ميشود و گاهي با يك گفتوگوي ساده.
در گذشته حمل و نقل و ارتباطات بسيار سخت و كند بود. در واقع محدوديتهاي مختلف ارتباطي، اقتصادي و امنيتي مردم را برآن ميداشت تا نيازهاي مختلف خود را در همان محيطي كه در آن ساكن بودند برطرف كنند و خيلي متكي به نواحي ديگر نباشند.
شرايط جغرافيايي نيز، در اين نبود ارتباط دخيل بود. به اين معنا كه كوهها و بيابانها، مردم نواحي مختلف را از هم جدا كرده و مانع از ارتباط آنها ميشد. اين نبود ارتباط مانع از تشكيل «حس مشترك» و «هويت مشترك» ميشد.
اما حكومتها براي اشاعه قدرتشان و همچنين مقاصد اقتصادي، تجاري و فرهنگي، ناگزير از ارتباط با نواحي مختلف بودند و اين ارتباط به وسيله «راه» ميسر بود بنابراين راه مهمترين وسيله ارتباطي گذشته نهچندان دور بود.
اهميت سياسي، اقتصادي و فرهنگي «راهها» باعث ميشد حكومتها اهتمام ويژهاي به راهها داشته باشند و در حفظ و نگهداري آن بكوشند، «رباطها» و «كاروانسراها» در همين راستا احداث شدند.
البته توضيح فوق به اين معنا نيست كه از اساس راه و «ايستگاه» توسط حكومتها ايجاد شده است بلكه حكومتها به اين عناصر اهمــــيت و نظارت بيشتر و منسجـــــمتري مبذول داشتند.
راه و «رُباط» در يك رابطه دو سويه به شدت متأثر از شرايط سياسي هستند و بر ثبات سياسي تأثير ميگذارند. هرگاه حكومت منسجم و با ثباتي بر ايران حكم فرما بوده، راهها نيز از امنيت كافي برخوردار و رباط و كاروانسراهاي متعدد و مستحكمي براي آنها احداث شده است.
در پيش از اسلام، هخامنشيان و ساسانيان به بهترين نحو اين مهم را انجام دادند، چاپارخانهها، رباط سلطان و رباط سنگي نطنز از جمله آثاري هستند كه اهميت راه و چگونگي امنيت آن را بازگو ميكنند.
در عصر اسلامي (تا پيش از دوره معاصر) سلجوقيان و صفويان بهترين راهها و كاروانسراها را ايجاد كردند. از ميان آنها، «رباط ملك» و «رباط كرمانشاهان» بين يزد و كرمان، شايان توجه هستند.
عكس اين قضيه هم صادق بود. هر گاه كه نظم سياسي و انسجام اجتماعي كمرنگ ميشد، امنيت راهها و پرداختن به كاروانسراها نيز رنگ ميباخت. در فاصله بين ايلخانان مغول و استقرار حكومت صفوي در ايران كه نزاع و جنگهاي فراواني واقع شد، از فعاليت ساختماني كاروانسراها و راهها خبري نبود.
با توجه به مطالب فوق و اهميت مقوله ارتباط در هويت بخشي به افراد يك جامعه، از جمله عناصري كه در گذشته به بهترين نحو ارتباط را بين افراد مختلف ايجاد ميكرد و باعث ميشد آنها به اشتراكات همديگر در ابعاد مختلف اجتماعي پي ببرند، كاروانسرا بود.
مردمان هنگام استراحت در اين مكان به تبادل اطلاعات با هم ميپرداختند، و يكديگر را از مشاهدات و رويدادهاي محل خود آگاه ميكردند بنابراين در سرزمين ايران، بناهاي كارواني بيترديد نقش مؤثري در ايجاد يگانگي و اتحاد بين ايرانيان و همبستگي شهرها و ايالات ايران ايفا ميكردند.
كاروانسراي ايزدخواست نقش مهمي در پيوند مردمان اصفهان، شيراز، يزد و بختياري داشت. در ادامه كاروانسراها وسعت و رونق بيشتري پيدا كرده و صرفا به جانپناهي در بيابان محدود نشدند، در حومه و درون شهرها نيز كاروانسراها احداث شدند و با تأسيس بازار، حمام و علافخانه در آنها، كاركردهاي ديگري نيز براي آنها قايل شدند.
در دوره اسلامي خاصه روزگار سلجوقيان و صفويان در برخي موارد اين بناها را بنابر علل مذهبي در كنار مكانهاي مقدس و مساجد و مدارس مذهبي هم ميساختند كه چنين عملي در ايجاد پيوندهاي فرهنگي بين مردم تأثيرگذار بود.
ورود بازرگانان، تجار و سياحان خارجي به ايران و اقامت آنها در كاروانسراها و شهرهاي مختلف تأثيرات اجتماعي دوگانهاي به همراه داشت.
بيترديد يك جنبه اين ارتباط تأثيرپذيري فرهنگي ايرانيان از آنها بود، چيزي كه در دورههاي بعد حتي در معماري كاروانسراها هم نمود يافت اما وجه ديگر اين رابطه، تقويت هويت ايراني در مقابل «غير» و «ديگري» است.
به عبارت ديگر اگرچه هويت و فرهنگ انسان خارجي و ديگري براي ايرانيان جذاب و از آن روي كه جديد بود تأثيرگذار شد، اما همين ملاحظه و مشاهده «خود» در مقابل ديگري بر تَشخص «هويت» انسان ايراني ميافزود. گو اين كه همواره ميزان اين تأثير و تأثر در نوسان بود بنابراين كاروانسراها به لحاظ ارتباطي و ايجاد هويت اجتماعي، داراي دو جنبه ايجابي و سلبي بودند.
در بعد ايجابي، كاروانسراها باعث ميشدند افراد اشتراكات و مشابهتهاي فرهنگي و اجتماعي خود را دريابند و در جنبه سلبي، افراد با مشاهده ديگري و غير خود را از ديگران متمايز ميكردند. (جام جم - ضميمه ايام)
نحوه ارائه جوایز به قهرمانان المپیک و پارالمپيک از سوی وزارت ورزش و جوانان موضوعی بود که در برنامه "ورزش بدون ویرایش" رادیو گفتگو پیگیری شد.
محمود خسروی وفا در آغاز اظهار داشت: «سال ها است که اختلاف پرداخت بین المپیک و پارالمپیک خیلی زیاد است و تلخی آن را هم مردم و جامعه ورزشکار حس کرده اند ولی این فاصله حدود چهار سال است که حل شده و جوایز به صورت برابر پرداخت می شود اما این مسئله در قالب یک آیین نامه حل شده و مشکل فعلی در رابطه با کادر فنی در آیین نامه تعریف درستی نشده است؛ در نتیجه این مشکلات زیادی را بوجود می آورد و بعضی مواقع بیش از حد متعارف و انتظار ما و کمیته فنی پرداخت می کنند که ما با آن هم مخالف هستیم آن هم باید در چارچوب و آیین نامه پرداخت شود.»
وی ادامه داد: «آیین نامه را سازمان تربیت بدنی نوشته و ابلاغ کرده بود بعد دچار تغییر شد و در حال حاضر هم یک چیزی را تنظیم می کنند و بخشی از آن را به ما فرستادند و تا ما پیشنهاد خودمان را بنویسیم و بر مبنای آن تصویب شود و پایدار بماند؛ تنظیم آیین نامه وظیفه ما نیست. ما تنها می توانیم پیشنهاد دهنده باشیم.»
خسروی وفا افزود: «من قول دادم که اگر جوایز از سوی وزارت ورزش پرداخت نشود از طریق کمیته ملی پارالمپیک پرداخت کنیم. بنابراین یک پیشنهاد رسمی به وزارت ورزش ارائه دادیم و جدولی را ترسیم کردیم و بر مبنای جوایزی که قبلا دریافت کردند و رشدی که در رابطه با بازی های پارالمپیک 2012 به وجود آمد پیشنهاد خود را ارائه دادیم.»
وی تصریح کرد: «جوایز ورزشکار و مربی را نباید برابر ببینیم و فکر می کنم بهترین راه حل این است که مربی و کادر فنی بر مبنای قرارداد کار کنند و عملکردها در قالب جوایز خلاصه نشود. اما در قالب قرارداد پرداخت حقوق ماهیانه در آن یک چیز کلی تعیین شده باشد و اگر پاداشی هم وزارت ورزش و ارگانی خواست بدهد مضاف بر آن قرارداد باشد.»
خسروی وفا گفت: «نباید زحمت مربی را در قالب مدال لیاقت و شجاعت تعریف کنیم. اگر ورزشکاران یک رشته ما می درخشند باید مورد توجه قرار گیرند ولی باید توجه داشت که همه رشته های ما خوب بوده اند. بنده پیشنهاد دادم که اجازه ندهید فضای ورزش جانبازان به این موضوع باز شود؛ چون انتقادها و انتظارات بیشتر خواهد شد و دلسردی بوجود خواهد آمد. از نظر من آن مربی که در فوتبال پنج نفره زحمت کشیده و نتیجه نگرفته با تیمی که نتیجه گرفته زیاد فرق نمی کند. ما باید در قالب قرارداد آن ها را ببینیم اما جوایز می تواند به عنوان یک انگیزه باشد نه به عنوان یک مسئله آسیب زا.»
از دیرباز زمانی که بزرگ ترین حکومتها در ایران تشکیل شد با توجه به موقعیت جغرافیایی که ایران در منطقه داشت یعنی قرارگرفتن بر سر مسیرهای تجاری مهم، سلاطین و پادشاهان را بر آن داشت تا از این موقعیت بهرهمند شوند و در جهت استفاده از آن اقداماتی را انجام دهند، گرچه این وضع جغرافیایی سود اقتصادی به همراه داشت اما همین مسئله باعث تهاجم اقوام بيابانگرد به ایران شد و امنیتی را که لازمه رشد و گسترش تجارت بود، برهم زد و حتی باعث برافتادن حکومتها شده و همین مساله یعنی هجوم اقوام، حکومتها را بر آن داشت تا برای حفظ موقعیت تجاری خود به کنترل و تحت حمایت درآوردن آنها اقدام کند.
پس دست به ساخت بناهای بینراهی و حتی درونشهری زدند که در آنها امنیت و رفاه نسبی برای مالالتجاره مسافرین و تجار را فراهم آورد.
این بناها کاروانسرها یا مهمانسراهای گذشته بودهاند و رشد آنها با توجه به اوضاع اقتصادی جامعه، امنیت سیاسی و اجتماعی که با اوضاع معیشتی مردم ارتباط مستقیم داشته، متغیر بوده است کاروانسراها در دورههایي مثل سلجوقیان، ایلخانان و صفویه بويژه در مسیرهای تجاری بويژه اصفهان به خلیج فارس و غرب به شرق کشور قرار داشتند.
از میان اطلاعات به دست آمده از سفرها، سفرنامهنویسان بزرگی چون ناصرخسرو، تاورنیه، اولویه و شاردن، کاروانسراها به دو دسته تقسیم شد؛ کاروانسراهای شهری و بینشهری (میان راهی). این کاروانسراها، گرچه از لحاظ موقعیت مکانی متفاوت بودهاند، اما کارکردهای كاملا مشابهی داشتهاند.
کاروانسراهای شهری به کاروانسراهایی اطلاق میشد که یا بخشی از بازار بزرگ مسقف شهری محسوب میشده یا کاروانسراهایی که در کنار دروازههای اصلی شهر ساخته میشده و تجار و بازرگانانی که از هر دروازه وارد میشدهاند در آن اسکان مییافتند.
اما کاروانسراها یا مهمانسراهای بینراهی در فواصل معیني که تقریباً مسافتی را که یک کاروان در یک روز طی میکرد، قرار داشت.
بر مبنای موقعیت جغرافیایی منطقه و اهمیت مسیر تجاری، کاروانسراهاي بينراهي سبک معماری متفاوتی داشتند و البته باید گفت که در این کاروانسراهای میانراهی، مسافران و تجار در کنار هم قرار میگرفتند.
معماری کاروانسراهای میانراهی
سبک معماری و ساختمانسازی کاروانسراها در ایران تقریباً از یک شکل و ظاهر یکسان تبعیت میکند که در پارهای موارد بنابر دلایلی دارای تفاوتهایی هستند که مربوط به نوع آب و هوا و منطقه جغرافیایی است اما به طور کلی کاروانسراها به شكل مربع یا مستطیل هستند و در زمینی وسیع ساخته ميشود که در اغلب موارد با مصالحی از جنس آجر و سنگ و در يك طبقه بنا ميشوند.
کاروانسراها دارای محوطهای باز در قسمت مرکزی هستند که در اطراف آن اتاقها یا حجرههایی وجود دارد که با حیاط مرکزی موازی است.
این کاروانسراها از خارج و با فاصله زیاد شبیه یک قلعه عظیم هستند و برجهای چهارگوش و سنگری بالای هر یک از آنهاست.
در قسمت دیوار خارجی حجرهها دارای طاقچه یا سکوهایی هستند که از زمین ارتفاع داشته که افراد در هوای گرمتابستان جهت استراحت از آن سود میبردند. ابعاد هر حجره حدود 15 قدم است.
برای ورود، باید از پله بالا رفت و از دری که به طرف محوطه مرکزی باز میشود، وارد شد. سکوهایی در کاروانسراهای ممتاز در دیوار خارجی قرار گرفته که برای خواب در شبهای زمستان بتوان از آنجا به حجرهها وارد شد.
در عقب این حجرهها تا حد دیوار خارجی اصطبل طویل و گرمی در تاریکی برای چارپایان تعبیه شده است و همه درهایی که در هر گوشه محوطه هستند به طویله راه دارند.
سبک معماری کاروانسراها در اقلیمهای متفاوت:
با توجه به چهار فصل بودن و متغیر بودن وضع آب و هوایی سرزمین ایران معماران متبحر ایرانی برای تطبیق بنا با نوع آب و هوای منطقه تمام تلاش خود را به خرج دادهاند و یک معماری اصیل و کاربردی را به کار گرفتهاند تا نیازهای افرادی را که در کاروانسراها اقامت میکردهاند، تأمین کنند به همین دلیل با نگاهی گذرا در اقلیمهای مختلف سبکهای معماری در مناطق مختلف را بررسی میکنیم.
منطقه کوهستانی
در مناطق کوهستانی براي مقابله با سرمای شدید و زمستانهای طولانی بيشتر کاروانسراها فاقد حیاط مرکزی بودهاند و به جای یک حیاط، یک تالار وسیع جهت اسکان مسافران و در اطراف آن دالانهای سراسری به منظور نگهداری چارپایان بوده است.
خصوصیات کالبدی اینگونه کاروانسراها که بر اثر شرایط اقلیمی و به منظور حفظ حرارت در داخل ساختمان شکل گرفته به این ترتیب بوده است:
1- نسبت ارتفاع به طول و عرض اتاقها کم است. خصوصاً ارتفاع اصطبلها تا احتیاج به سوخت به حداقل برسد.
2- قرار گرفتن تالار مرکزی یا اتاقها در وسط ساختمان و قرار گرفتن اصطبلها در اطراف به عنوان فضای حائل بین آن دو تا محیط گرمتر شود.
3- فضای بخاری یا آتشدان در این کاروانسرا نسبت به باقی کاروانسراها بزرگ تر و با اهمیتتر است و یک آتشدان بزرگ در تالار مرکزی براي استفاده عموم مردم و یک بخاری کوچک برای اصطبل که در مواقع ضروری و سرمای شدید آماده میشده از ضروریات در این کاروانسراها بوده است.
نواحی گرم و خشک
مهمترین مسئله در مسیرهای گرم و خشک تأمین آب آشامیدنی کاروانسراها و همچنین در امان ماندن از گرمای سوزان بوده که معماران مخصوصاً در دوران صفوی با طراحی ویژه ابنیه از عهده این مهم برآمدهاند.
در دوره صفویه مسیرهای منتهی به خلیج فارس بسیار پراهمیت بود. پس بیشترین کاروانسراها با معماری خاص و متفاوت در این مسیرها ساخته ميشدند.
این کاروانسراها بدون حیاط مرکزی به شکل چلیپایی با گنبد مرکزی ساخته شدهاند که طراحی داخلی آنها به گونهای است که هوای کاروانسرا را تهویه و خنک نگه میدارد.
این شیوه معماری در دوره صفویه با معماری چهار ایوانی تلفیق شده، ترکیبی جدید ایجاد کرده است که در بخش عمده مسیر بندرعباس ـ لار از آن استفاده شده است.
سیلو افیکوئورا، سفیر اسپانیا در دربار شاهعباس بزرگ ویژگی کاروانسراهای این مسیر را بخوبی شرح داده است و در بخشی از سفرنامه خودش آورده: «کاروانسرای گچین و همچنین دیگر کاروانسراهای بین بندر لار ساخته شده است كه از لحاظ ساختمان با آنچه از لار به بعد دیده میشود، متفاوت است. این کاروانسرا به شکل قسمت پیشآمده با رواق کلیسایی ساخته شده است و در چهار طرف، در و در وسط گنبدی دارد که بهترین قسمت ساختمان محسوب میشود. این گنبد بادهایی را که موجب خشکی ساختمان نمیشود و در دو قسمت عمده سال مورد نیاز است به سوی خود میکشد، کاروانسرا از دور مکعب شکل است و از سطح زمین بلندتر ساخته شده تا شتران و دیگر حیوانات وارد ساختمان نشوند و زیر گنبد یک تالار عمومی است که همه میتوانند برای خنک شدن و استراحت از آن بهرهمند شوند.
کاروانسرای یونگی در نزدیکی بندرعباس و کاروانسرای موخ احمد که در دوره صفویه ساخته شدهاند از این نوع معماری تبعیت کردهاند.
کرانههای شمالی
تعداد کاروانسراها در سواحل جنوبی دریای خزر در مقایسه با سایر مناطق اقلیمی ایران نسبتاً کمتر است. در این سواحل بارندگی زیاد با شرایط آب وهوایی معتدل، جمعیت زیاد و نزدیک بودن مراکز جمعیت، از جهتی باعث شده تا به کاروانسراهای بینراهی به تعداد بسیار نيازي نباشد. بیشتر کاروانسراها در این منطقه در مسیر بین فلات مرکزی ایران و شهرهای این سواحل بوده است.
کاروانسراهای این منطقه به تبعیت از مناطق گرم و خشک بوده است یعنی به صورت بنایی با حیاط مرکزی وفضای محصور که امکان کوران هوا داخل اتاقها و اصطبلها را کاهش ميدهد که از لحاظ اقلیمی چندان برای این منطقه مطلوب نیست ولی از جهت ایمنی در برابر مهاجمان و راهزنان، فرم بسته و در نهايت محصور کاروانسرا منطقی و صحیح میباشد و محل استقرار مسافران در ايران بوده است.
در این منطقه نوسان درجه حرارت طی شبانهروز و همچنین طی سال نسبت به مناطق مرکزی ایران بسیار کمتر است و لذا این ایوانها همیشه مورد استفاده قرار میگرفتند.کاروانسرای لات از نوع چهار ایوانی در 28 کیلومتری جنوب رشت مربوط به دوره قاجار با این معماری ساخته شده است.
کاروانسراهای درونشهری
کاروانسرا یکی از ارکان مهم بازار در گذشته بوده است، چرا که محلی برای اسکان و خرید و فروش مالالتجاره تجار و بازاریان بوده است.
در ساخت کاروانسراهای بازاری علاوه بر این که پادشاهان و حکام اقدام به ساخت این ابنیه میکردهاند افراد بزرگ ثروتمند جامعه که دارای نامی بودهاند اقدام به ساخت این بناها در کنار بازار و به عنوان بخش مهمی از بازار کردهاند و حتی نام خود را روي آن گذاشتهاند.
مانند کاروانسرای میرزا صادق ـ رئیس مالیه در بازار تبریز ـ که در کنار آن مسجد و مدرسهای را هم ساخته است. کاروانسراهای بازاری علاوه بر آن که نام سازنده آن را بر خود میگرفته است، نام ونشان خود را از اجناس و کالاهایی که در آن به فروش میرسید یا افراد شهري یا روستایی که در آن وارد میشدند را نيز به خود میگرفته است و با آن نامها شناخته ميشدهاند.
در کتابخانه موزه بریتانیا طوماری وجود دارد که در اواخر سلطنت صفویه نوشته شده است و در آن شرح 40 کاروانسرای باقیمانده از زمان شاهعباس و جانشینان او آمده است که به اختصار بخشی از آن را آوردهایم:
کاروانسرای شاه در چهار سوی قیصریه است در برابر ضرابخانه، کاروانسرا را شاهعباس ساخته است و در آن کاروانسرا تیمچه کوچک، به معنی کاروانسرای کوچک نزدیک به صد حجره بالا و پائین دارد و در آن کاروانسرا سوداگران بسیار میآیند و هستند، مثل سوداگران تبریز و اردبیل و در آنجا بالاخانههاست که اکثر زرگر، میناتراش و حکاک که جواهرات میتراشند و ملکالتجار در کاروانسراها مینشینند و در آن کاروانسرا در هر شب با سه، چهار آدم تشکیل میدهد.
اما نامهای بعضی از کاروانسراها به ترتیب، کاروانسرای طویله، کاروانسرای محمدعلی بیگ، انارفروشان، عربان، محمودبیک، کلهپزان، قزوینیان، جارجی باشی اردستانیها، مهابادیان و... است.
این اسامی براساس کالا یا افرادی که در آن به تجارت میپرداختند نامگذاری شدهاند.آوی نویسنده کتاب محاسن اصفهان ضمن شرح بازار مظفریه به توصیف کاروانسراها نیز میپردازد:
در این بازار چهارصد باب دکان و حجره وجود دارد که با آجر و گچ بنا شده و داخل آن چهار کاروانسرای بزرگ مجهز به حجرههایی برای استراحت مسافران و افرادی که برای معامله و خرید و فروش به داخل بازار میآمدند. اصطبل جهت نگهداری حیوانات در مسجد یک سقا یه معمور وجود داشت.
این بازار دارای شش دروازه با اسامی محکم و استوار براي انجام معاملات بازرگانان و تجاری که از نقاط دور و نزدیک به اینجا میآمدند، بود. (جام جم - ضميمه ايام)
فاطمه هاشميهزاوه
پینوشت:
1ـ مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران ،ج5، ص534، نشر نگاه، 1382
2ـ اولویه، سفرنامه اولویه، محمد طاهر میرزا، ترجمه غلامرضا ورهرام، ص44، نشر اطلاعات، تهران، 1371
3ـ جورج ناتائیل، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامرضا وحید مازندرانی، ص266، نشر علمی و فرهنگی تهران، 1380
4ـ کیانی، محمدیوسف و کلایس و افرام، فهرست کاروانسراهای ایرانی، ج1، نشر سازمان ملی حفاظت آثار باستانی، تهران، 1366
5ـ بررسی تاریخی، سیاسی، اجتماعی اسناد بندرعباس، صفحه 223، حسن حبیبی و محمدباقر وثوقی، نشر بنیاد ایرانشناسی.
6ـ دن گارسیا فیگوئرا، سفرنامه فیگوئرا، غلامرضا سمیعی، نشر نو ،1363، تهران
از مهمترين آثار معماري ايران ميتوان به كاروانسراها اشاره كرد كه براي اسكان موقت و استراحت كاروانها و مسافران در مسير راهها ايجاد ميشد.
موقعيت جغرافيايي ايران در مركز خطوط بزرگ ارتباطي شرق و غرب، همچون پلي ميان آسياي مركزي و غربي و حلقه اتصال اين دو با آسياي صغير و اروپا به شمار ميآمد و قديميترين و مهمترين شاهراه ارتباطي جهـــان باستان ـ جاده ابريشم ـ از آن عبور ميكرد.1
در بخش عمدهاي ازسرزمين ايران به دليل خشكي نسبي آب و هوا و فاصله زياد ميان شهرها و آباديها، ايجاد كاروانسراها براي استراحت و تهيه آذوقه در بين راه، امري ضروري بود زيرا بدون وجود اين اماكن، سفر و ارتباط بين مناطق مختلف كشور ممكن نبود.
كاروانسراهاي ايران در گذر زمان
كلمه كاروانسرا برگرفته از زبان پهلوي و تركيبي از كاروان يا كاربان (مسافراني كه گروهي سفر ميكنند) و سراي به معني خانه و مكان است و مترادفهايي نيز دارد، يكي «رباط» كه به كاروانسراهاي محكم و قلعه مانند سر راه اطلاق ميشود و ديگري «خان» كه در معني خانه يا كاروانخانه به كار رفته است.2
سابقه ساخت كاروانسرا در ايران به دوره هخامنشي بر ميگردد در اين دوران با توسعه قلمرو ايران از قفقاز تا خليجفارس و از آسياي مركزي تا آسياي صغير، مديترانه و شمال آفريقا، توسعه راهها براي اداره اين سرزمين مورد توجه قرار گرفت.
مهمترين اين راهها جاده شاهي بود كه از شوش تا افسوس ادامه مييافت، طول آن 2683 كيلومتربود و داراي 111 ايستگاه بود كه در هر كدام اسبهاي تازه نفس يدكي وجود داشت.3
توسعه راهها در دوره اشكاني و ساساني نيز ادامه يافت و با توجه به اينكه ايران در مسير تجارت بينالمللي بين خاور دور، سواحل مديترانه و اروپا قرار داشت به همين علت وجود راههاي امن و كاروانسراهاي مناسب و تامين امنيت و رفاه بازرگانان در اين مسير طولاني كه منبع مهمي از درآمدهاي دولت بود، براي اداره كشور امري لازم و ضروري به شمار ميآمد.
پس از اسلام با توجه به حاكميت يكپارچه خلافت اموي و عباسي بر سرزمينهاي اسلامي، شامل جزيرهالعرب، بينالنهرين، ايران، ماوراءالنهر، قفقاز، بخشي از آسياي صغير، شام، فلسطين، شمال آفريقا و حتي جنوب اسپانيا، مرزهاي سياسي گذشته از ميان رفت، ارتباط ميان شرق و غرب دچار تحول شد وآمد و شد آسانتر و آزادانهتر صورت گرفت.
در اين تغيير و تحولات، سرزمين ايران در كانون اين ارتباطات قرار گرفت و كاروانسراها از اهميت فراواني برخوردار شدند.
در سده هفتم هجري نيز اگرچه يورش مغولان به ايران با ويرانيهاي فراواني همراه بود، اما از نظر ارتباطي با ايجاد حاكميت يكپارچه بر سرزمين چين و بخش عمدهاي از سرزمينهاي اسلامي، مبادلات سياسي، تجاري و تعاملات فرهنگي گستردهتر شد.
سده دهم هجري و روي كار آمدن سلسله صفويـــه، پر رونقترين دوره احداث و مرمت كاروانسراها در ايران بود. در اين دوره ايجاد وحدت سياسي ـ مذهبي و برقراري امنيت نسبي در سرزمين ايران موجب رونق بازرگاني و توجه بسيار به راهها و تأسيسات ارتباطي شد.
افزايش ضريب امنيت و انگيزههاي بازرگاني در دوره صفوي بخصوص در دوره شاه عباس اول كه در صدد بازسازي و احياي جاده ابريشم بود باعث رشد قابل توجه تعداد كاروانسراها در ايران گرديد. در اين دوره كاروانسراهاي فراواني كه از امكانات رفاهي و رايگان برخوردار بودند، ساخته شدند.
براي نمونه شاردن تعداد كاروانسراهاي شهر اصفهان را 1082 باب نوشته است.4
معروف است كه شاهعباس دستور ساخت 999 كاروانسرا را در سراسر كشور صادر كرد،اگرچه ساخت اين تعداد كاروانسرا ممكن نشد، اما كاروانسراهاي بازمانده از اين دوره كه برخي در راههاي دور و صعبالعبور ساخته شدند و وجود راهها و پلهاي متعدد، نشاندهنده تلاش پيگيرانه حكومت صفوي در توسعه شبكه ارتباطي و كاروانسراهاست. 5
دوره صفويه دوران گسترش كمي كاروانسراها بود، اما وجود امپراتوري عثماني در مرزهاي غربي ايران و دشمني شديد سياسي و مذهبي آن با دولت صفوي، زنجيره به هم پيوسته جاده ابريشم را از هم گسست و گستره و عمق شبكه ارتباطي و نقش ايران را در ترانزيت تجارت جهاني كاهش داد. پس از دوره صفويه با از ميان رفتن آرامش نسبي سياسي، ناامني بر بخشهاي زيادي از كشور حكمفرما شد و مهمترين كاركرد كاروانسراها حفاظت از جان و مال مسافران بود در نتيجه «تغييراتي در اين نوع كاروانسراها به وجود آمد، مثلا در چهار گوشه بنا برجهاي دفاعي ساخته شد و يا راه دالانها به خارج مسدود گشته است.»6
در دورههاي افشاريه و زنديه ساخت كاروانسراها كما بيش ادامه يافت، اما بتدريج از اواسط دوره قاجار، ورود امكانات نوين ارتباطي كه سفر را راحتتر و سريعتر ميساختند و در نتيجه برقراري ارتباط گسترده با اروپا به ايران راه يافته بودند باعث از رونق افتادن كاروانسراها و ويراني تدريجي آنها شدند.
معماري كاروانسراها
اساس معماري كاروانسراها مانند ساير بناها، تابع شيوه، سنت و سبك رايج زمان بود و محل، منطقه، مصالح ساختماني و موقعيت جغرافيايي نقش موثري در ايجاد اين بناها داشتند.
«در اواخر دوران ساساني دو نوع كاروانسرا در سرزمين ايران شناخته ميشد. يكي از آنها شامل حياطي بوده كه در اطرافش يك نوع دالان عريضي براي چهارپايان ساخته بودند مانند كاروانسراي دروازه گچ... نوع دوم شامل تالارهاي مستطيلي است كه در اطراف حياط مركزي قرار گرفتهاند و اين از خصوصيات كاروانسراهاي ايراني است... در آن كاروانسراهاي نوع اول مسأله اقامت مسافران تقريبا ناديده گرفته شده است»7
سابقه ساخت كاروانسرا در ايران به دوره هخامنشي بر ميگردد در اين دوران با توسعه قلمرو ايران از قفقاز تا خليجفارس و از آسياي مركزي تا آسياي صغير، مديترانه و شمال آفريقا، توسعه راهها براي اداره اين سرزمين مورد توجه قرار گرفت
در دوره اسلامي، معماري كاروانسراها از ديدگاه سبك و تنوع نقشهها به اوج شكوفايي رسيد و در مسير شهرها، روستا ها، معابر كوهستاني و نواحي كويري، كاروانسراها با ويژگيهاي متفاوت كاربري احداث شدند.
به طور كلي كاروانسراهاي ايران را ميتوان به گروههاي زير تقسيمبندي كرد: كاروانسراهاي كاملا پوشيده منطقه كوهستاني، كاروانسراهاي كرانههاي پست خليجفارس و كاروانسراهاي حياطدار مناطق مركزي ايران.
كاروانسراهاداراي اتاقهاي متعددي براي اسكان مسافران بود كه معمولا در اطراف يك حياط مركزي ساخته ميشدند و پشت آنها اصطبل قرار داشت، در ورودي اصطبلها در چهار گوشه داخلي بنا بود و گاهي در ايوان ورودي حياط باز ميشده است.
در دوره صفوي طرح معماري كاروانسراها متنوع شد و بر طبق موقعيت جغرافيايي و مكاني، كاروانسراهاي چهار ايواني نوع كوهستاني، مدور، هشتضلعي و كويري ساخته شدند. تاورنيه در تشريح معماري يكي از كاروانسراها چنين آورده است: « بناي آن مربع است. تقريبا مثل محوطه ديرها و معمولا يك طبقه هستند. بناي دو طبقه بندرت ديده ميشود.
يك درب بزرگ مدخل آن است و در وسط سه ضلع ديگر، يك تالار با يك طاق بزرگي ساخته شده كه مخصوص منزل محترمين است كه شايد آنجا منزل كنند.
در دو سوي تالارهاي وسط، اطاقها و هجرات كوچكي است كه هركس يكي از آنها را اختيار ميكند. اين هجرات در طول اضلاع در سه پا از زمين حياط مرتفعتر و در يك خط بنا شدهاند و طويلهها در عقب و پشت اطاقها واقع هستند. گاهي طويلهها هم براي منزل كردن به راحتي اطاقها ميشوند...»8
كاركردهاي چند گانه كاروانسرا
كاروانسراها به اين علت كه مردماني از سرزمينهاي مختلف را براي مدت كوتاهي در خود جمع ميكرد، محل تقابل و تعامل انديشهها وتبـادل آداب و رسوم اقوام و ملل مختلف بودند و تأثيري شگرف بر زندگي مردم داشتند.
با توجه به اين مسأله كاروانسراها در ايران از جنبههاي مختلف قابل بررسي و مطالعه ميباشد:
ـ معماري: از لحاظ گونهشناسي و عناصر كالبدي، شناخت مصالح، طرح و نقشه و ساخت بنا.
ـ اقتصادي: نقش كاروانسراها در مبادلات تجاري، پخش و فروش توليدات و توزيع درآمدها در مناطق گوناگون.
ـ اجتماعي: مركزي براي آمد و شد اقوام و گروهها، گسترش نشستهاي اجتماعي، ايجاد زمينههاي تعامل و گفتوگو.
ـ فرهنگي: محل تعامل و تبادل فرهنگها گسترش آداب، رسوم، سنتها و عقايد.
ـ سياسي: محل استقرار اميران و حاكمان طي سفر، اهميت سوقالجيشي و نظامي بويژه رباطهاي مرزي، محل انتشار و تبادل اخبار سياسي و اقتصادي شهرها و سرزمينهاي گوناگون. 9
(جام جم - ضميمه ايام) مهناز نگهي
پينوشتها:
1ـ گيرشمن، رومن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معين، 1369، ص 8ـ1.
2ـ تكميل همايون، ناصر، كاروانسرا در فرهنگ ايران، مجله تحقيقات تاريخي، سال اول و دوم، شماره چهارم و پنجم، 1369، ص 207ـ206 .
هرگاه به كاروانسرا، پل و كوشكي در ايران امروز اشاره ميشود، اغلب آن را ازجمله كارها و ساخت و سازهاي شاهعباس ميدانند.
همچون انوشيروان ساساني كه در دوره اسلامي، اقدامات سلسله ساساني را بيشتر به او منسوب ساخته و دادگسترياش را همهجا ستودهاند، شاهعباس نيز به عنوان بزرگترين شاه صفوي در دوره اسلامي ايران به كردارها و ساخت و سازهاي نيكو نامبردار شده است.
به احتمال، ساخت بسياري از كاروانسراهايي كه به شاهعباس منسوب است در واقع تعميرات و تجهيز دوبارهاي بوده كه او براي پيشبرد اهداف تجاري و مذهبي درخصوص سياست كلاني كه در ذهن داشت، انجام داده است ولي چنين پيداست كه از دوره شاهعباس شرايط به وجودآمده اقتضا ميكرد كه مخارج بيش از پيشي براي ارائه تسهيلات و امكانات در زمينه راهها و كاروانسراها هزينه شود.
در اينجا آنچه منظور ماست بازگويي عوامل تاريخي و ويژگيهايي است كه به فرآيند مذكور انجاميد. در اينجا ما نه به خود آن ساخت و سازها و حتي به طور خاص كاروانسراها، بلكه به انديشه و شرايطي كه موجبات احداث كاروانسراها و ديگر متعلقات آن شد خواهيم پرداخت و در ابتدا نگاهي به بزرگي و اهميت كارهايي كه در اين باب انجام شده است، خواهيم انداخت.
كاروانسراها زماني نقشي مهم در حيات اجتماعي ايرانيان داشتند و هرگاه بر تعداد و كيفيت آنها افزوده ميشد، نشان از رونق و رفاه اجتماعي و آسايش مردمان بود. پيشينه كاروانسرا در ايران به دوره باستان برميگردد. شواهدي تاريخي حاكي از احداث اين بناها در دوره هخامنشي است.
در دورههاي بعد نيز از اشكانيان تا دوران اسلامي همان اهتمام و اهميت وجود داشت. (دايرهالمعارف تشيع، ج 13: 413) در تاريخ ايران پس از اسلام، سلسله صفويه نقطه عطفي است.
پس از قرنها حكومتهاي عاجل و نيمبند كه در گوشه و كنار سرزمينهاي ايــراني سر برميآوردند و مرزها دائم پس و پيش ميشدند، ايران دوباره به كشوري قدرتمند و مستقل با هويتي متمايز از همسايگانش تبديل شد و داعيه خلافت عثمانيان را بر ممالك اسلامي رد كرد.
پادشاهي صفوي با تاجگذاري شاه اسماعيل در تبريز در سال 907 هجري قمري رسما آغاز و با تسخير اصفهان توسط افغانها در سال 1135 هجري قمري پايان مييابد.
عصر صفوي را دوران طلايي احداث كاروانسراهاي بزرگ دانستهاند (كياني و كلايس، 1374: 2). در اين زمان ضمن اين كه كاروانسراهاي فراواني ساخته شد بر حجم و وسعت كاروانسراها نيز افزوده شد؛ در زمان صفويه به موازات تعمير و تأسيس راهها و تقويت دستگاه راهداري كشور به امر ساخت و ساز بناهاي كارواني نيز كوششي فراوان به كار رفت.
در واقع از زمان شاهعباس به بعد كاروانسراهاي مخروبه و آسيبديده سراسر كشور تعمير و بازسازي شد. در عين حال، تعداد بيشماري كاروانسراي جديد و آبانبارهاي بزرگ در مسير جادههاي كشور بنا شد.
افسانهاي وجود دارد كه شاهعباس فرمان داد تا 999 كاروانسرا بنا كنند و دست نگاه داشت، چون عدد هزار را لفظ خفيفي ميدانست بنابراين دستور داد يكي كمتر از هزار بنا كنند تا در شمارش آن اندكي درنگ شود و آيندگان ارج اين كار بزرگ او را بدانند (نوربخش، 1370: 165).
ماكسيم سيرو در تأليف خود معتقد است كه اين رقم بسيار پايينتر از تعداد واقعي كاروانسراهاي ساختهشده در عصر صفوي است. (سيسرو، 1385: 96)
به هر روي، آنچه مشخص است اين كه در اين دوره فعاليت شديدي در جهت ساخت و ساز كاروانسراها و ساير بناهاي مشابه در پيش گرفته شد. افزون بر انگيزههاي بازرگاني و افزايش نسبت امنيت تجاري در ايران، دلايل ديگري براي اين امر ميتوان آورد.
هيلن براند براي ساخت چنين بناهاي عامالمنفعهاي در قرون پنجم و ششم هجري قمري دو دليل ميآورد كه به دوران صفويه نيز قابل تعميم است.
انباشتگي ثروت و باور راسخ اسلامي
«اين تصور كه فريضه لازم حاكمان مسلمان درستكار است كه براي رفاه عمومي كاروانسرا بسازند، در ابتداي دوره مياني انديشه اسلامي پديدار شد در يكي از نمونههاي اوليه ادبي به نام مرآتالامرا كه نامهاي است از عبداللّه ابن طاهر به پسرش، وي سفارش ميكند كه براي رفاه عمومي رباط بسازد و نظرات مشابهي نيز از سوي نظامالملك در سياستنامه اظهار شده است» (هيلن براند: 406)
از گزارشهاي بهجا مانده از اروپايياني كه مدتي را در روزگار صفوي در ايران گذراندهاند چنين پيداست كه كاروانسراها در ارائه خدمات به مسافران، ايمن و راحت بودند.
تاورنيه، جهانگرد فرانسوي نوشته است: «بعضي از كاروانسراهاي ايران گنجايش يكصد مسافر را با اسبها و كالاهايشان داشته تا مسافران بتوانند مدتها با آسايش و امنيت در آنجا به استراحت بپردازند.»
شاردن، تعداد حجرهها و اتاقهاي يكي از اين كاروانسراها را 250 باب نوشته و آورده است: «كاروانسراهاي اصفهان را در عهد صفويه 182 باب ذكر كردهاند» (دايرهالمعارف تشيع، ج 13: 417)
كاروانسراها زماني نقشي مهم در حيات اجتماعي ايرانيان داشتند و هرگاه بر تعداد و كيفيت آنها افزوده ميشد، نشان از رونق و رفاه اجتماعي و آسايش مردمان بود. پيشينه كاروانسرا در ايران به دوره باستان برميگردد
بهرهوري كاروانسراها به ايجاد راههاي ارتباطي نيز بستگي داشت و بايد به امنيت و رفاه آن توجه بسيار و پيوسته ميشد.
اروپايياني كه به ايران عصر صفوي سفر كردهاند، از امنيت، نظم و ترتيب و سهولت تردد در آنها سخن گفتهاند. (نك: شاردن، 1349: ج سوم: 49 و نيز نك: تاورنيه، 1383: 280 ـ 276)بر همين اساس، به تعمير و ايجاد بعضي راههاي ارتباطي همت گماشته شد.
از معروفترين اقدامات شاهعباس در اين زمينه احداث راههاي سنگفرشي بود. راههاي سنگفرش در بسياري از نقاط كشور (مانند مناطق شمالي و كويري) كه به علت عدموجود زمين سفت و سخت، حركت چهارپايان و وسايل نقليه چرخدار با مشكل مواجه بود، به وجود آمدند. (منتظم ناصري: 906) از نظر برقراري امنيت در جادهها در تاريخ عالمآراي عباسي آمده:
«براي تأمين امنيت راهها مأموران ولايات مسئول بودند. ابتدا تحقيق كردنـــــــد كه در هر ولايتي،معظم قاطعان طريق چه جماعتاند، همت بر فنا و اعدام اين طبقه گماشتند، در اندك زماني اكثر سردمداران اين گروه را به حسن سعي و تدبير به دست آوردند. بعضي به مسلك انقياد و فرمانپذيري درآمدند و برخي ديگر را بيملاحظه به شحنه سياست سپرده خلايق را از شر آن طايفه آسودگي بخشيدند». (عالم آراي عباسي: ج 1: 465)
سيوري ميگويد: «راهداران دستور داشتند هركس را تنها و از جادههاي پرت سفر ميكند و براي آنها كاملا ناشناخته است، متوقف سازند. زيرا امكان داشت به جرم دزدي تحت تعقيب باشند، بسياري از مسافران از پيداشدن سريع اثاثهشان كه در كاروانسراها به سرقت رفته بود، سخن راندهاند. مجازات معمول براي دزدان دستگير شده مرگ بود». (سيوري، 1389، ص 190)
كوششي كه شاهعباس براي ايجاد راهها و كاروانسراها و استلزامات آن از جمله تأمين امنيت و آسايش داشت در چند وجه در همتنيده و مرتبط قابل بررسي است.
اين وجوه همه برخاسته از اين واقعيت تاريخي بود كه ايران در شرايط جديد جهاني به هويتي مشخص دست يافته بود كه در تعامل با سياست صفويان، هم به اجراي منويات سياسي آنها كمك ميكرد و هم از برنامههاي سياسي آنها تأثير ميپذيرفت.
ابعاد كلي سياستهاي شاهعباس را ميتوان چنين دستهبندي كرد:
1 ـ ابعاد مذهبي
2 ـ ابعاد اقتصادي
3 ـ ابعاد سياسي و نظامي
ابعاد مذهبي
ميدانيم كه از آغاز سلسله صفوي، مذهب تشيع در ايران رسميت يافت و در گسترش و تعميم آن نهايت كوشش و خشونت به كار گرفته شد. (نك: ميراحمدي، 1369، صص 65 ـ 37) شاهعباس نيز وقتي به قدرت رسيد نيازمند تقويت مشروعيت خود در مقام پادشاه و تحكيم شالوده ايدئولوژيكي قدرت خود بود.
پيش از او، شاه اسماعيل دوم برخلاف نياي همنامش، اساس شيعي پادشاهي صفوي را با گرايش به تسنن تضعيف كرده بود. (نك: هينتز، 1371، صص 128 ـ 113) از طرفي پايه صوفيانه اين سلسله پس از جنگهاي داخلي دچار آسيب شده بود به صورتي كه روساي ايلات قزلباش با بيقيدي سرسپردگي خود را نسبت به شاه به عنوان قطب فرقه صوفيه فراموش كرده بودند.
شاهعباس در اين زمينه راه پيشبرد اهدافش را تحكيم پيوند با شيعه دوازده امامي سنتي و تائيد مجدد آن دانست.
در اين الگو كه پيوند «تخت و محراب» نام گرفته است روحانيت سنتي شيعه، ادعاي شاه را مبني بر اين كه فرمان شاه، فرمان خداست تائيد كردند و در عوض، شاه هر چه قدرت داشت در راه حمايت و ترويج تشيع به كار بست و در اين راه با روحانيان روابط مستحكم خانوادگي يافت چندان كه از شش دختر خود همه جز يكي را به عقد روحانيان شيعي درآورد.
هرچند روحانيت شيعه ادعاي شاه را در اين مورد كه او نماينده امام زمان(عج) است، نپذيرفت و آن را حق فاضلترين و پرهيزگارترين فرد روحانيت ميدانست، ولي در اين ميان چالشي به وجود نيامد. (بلو، 1390، ص 227)
شاهعباس براي اجراي سياست مذهبي خود به زيارتگاهها احترام و اعتبار خاصي قائل شد و درخصوص تقويت بعد صوفيانه مشروعيتش، بقعه شيخصفي در اردبيل را معمور و آباد گردانيده و موقوفات بيشتري به آن اختصاص داد و همچنين براي تأكيد بر صلاحيت شيعياش بقاياي جسد نيايش شاه طهماسب را به آنجا منتقل كرد.
چنين رويكردي از سوي شاهعباس را بايد بيشائبه دانست زيرا او خود چندين بار پياده به زيارت مشهد امام رضا(ع) رفت و در آنجا نيز موقوفات زيادي اهدا كرد. از اين رو مشهد به زيارتگاه اصلي شاهعباس بدل شد و احاديثي كه بر صواب زيارت آن گواهي ميدادند رواج فراوان يافت.
شاهعباس همچنين به ديگر زيارتگاههاي بزرگ شيعه در ايران بخصوص مرقد حضرت معصومه(س)، خواهر امام رضا(ع) در قم اشتياق و توجه وافري نشان داد. اين اقدامات با ايجاد مدارس و مساجد كه تربيت روحانيان بيشتري را به عهده داشتند و اجراي شكوهمندتر مراسم ديني پيگيري شد.
همزمان با تجهيز و عمران زيارتگاهها اقبال و توجه مردم به زيارت اماكن مقدسه باعث احداث كاروانسراهاي متعددي در راههاي منتهي به اماكن مذهبي و زيارتي شد.
يكي از اين راهها از كرمانشاه شروع و به مشهد مقدس ختم ميشد و كاروانها قادر بودند از يك طرف به زيارت اماكن مقدسه نجف و كربلا و از طرف ديگر به زيارت امام هشتم شيعيان در مشهد مقدس مشرف شوند.
آگاهي يكدست ديني و التزام همگون در مراسم و آداب ديني به ايجاد هويت ايراني ـ شيعي انجاميد كه در پيشبرد سياستهاي كلي صفويان آنها را ياري رسانيد و سدي در برابر هويتهاي رقيب سني شد و در اين خصوص رونق مراكز زيارتي به ارتباط هر چه بيشتر اقوام مختلف ايران منجر شد كه خودآگاهي از مشتركات فرهنگي را در بين مردمان ايران به وجود آورد.
ابعاد اقتصادي
فعاليت اقتصادي در پايان دوره شاهطهماسب كاهش يافته و پس از مرگش به علت جنگهاي داخلي و تهاجم خارجي و ناامني عمومي رو به زوال رفته بود.
ازبكان و عثمانيان برخي از پردرآمدترين ولايات ايران را در تصرف خود داشتند كه ازجمله آنها مراكز اصلي توليد ابريشم بود. پس از بازگرداندن ولايات اشغالي از دست ازبكان و عثمانيان، شاهعباس براي حفظ قدرت خود سياستهاي ويژهاي اتخاذ كرد.
او ميدانست كه اگر بخواهد جاهطلبيهايش را در مورد كشورش تحقق بخشد بايد اقتصادي قوي و مولد ايجاد كند كه در آن بازرگاني رونق يابد و به تبع آن عوايد دولت براي پيشبرد طرحهاي عمراني و نظامي فزوني گيرد. براي اين منظور، عوايد و هزينههاي هر ولايت ارزيابي شد و سپس ضرب سكه سر و سامان و سكه نقره جديدي رواج يافت.
شاهعباس براي تأمين منبع اقتصادي اهداف خود تعدادي از ولايات را بهاصطلاح خاصه كرد يعني عوايد آن مستقيم به شخص شاه ميرسيد و در مفاسد احتمالي ديوانسالاري از استهلاك در امان ماند. همچنين شاه خود به تاجري بزرگ تبديل شد و بخصوص تجارت پردرآمد ابريشم را انحصارا به دست گرفت.
پيترو دلاواله، سياح ايتاليايي او را «بزرگترين بازرگان كشور» خود ناميده است. او به اصطلاح «بازرگانان شاهي» را به خدمت گرفت تا به خارج بروند و كالاهايي را كه عمدتا ابريشم بود از طرف او به فروش برسانند و گاه اقلام خاصي را بخرند. بازرگانان شاهي همراه هيأت سفارت رهسپار ميشدند.
بازرگانان شاهي همراه با هيأتي كه در سال 1594 به روسيه رفته بودند حدود 450 پوند (تقريبا 200 كيلوگرم، هر پوند 450 گرم) ابريشمي كه فروختند براي شاه اسلحه و پوست سمور آوردند. توماس هربرت نيز نوشته است:
«او [شاهعباس] كارگزاران بسياري خارج از كشور دارد، كساني كه به سراسر دنيا فرستاده است؛ بعضيهاشان بعد از سه سال بازميگردند، بعضي ديگر بعد از پنج سال، عدهاي اندك بيآن كه دليلي براي نمايندههاي او بياورند، تا هفت سال در خارج سر ميكنند: اگر دست خالي برگردند به سختي امكان دارد دوباره به خارج فرستاده شوند چون او حسابرسي سختگير است؛ اما وقتي با دست پر و باب ميل او بازميگردند به آنها پاداشهاي چشمگير ميدهد؛ از اين گذشته آنها را با دادن زني از حرم خود، يك اسب، شمشير، يك دستار يا چيزي شبيه آن مفتخر ميكند.» (بلو: همان: 257)
يكي از مهمترين اقدامات شاهعباس برقراري مجدد امنيت در مسيرهاي تجاري و زيارتي بود به صورتي كه ايران به دليل امنيت جادههايش مشهور گرديد.
نگهبانان مسلح يا راهدارها كه در طول جادهها مستقر شده بودند به ازاي مبلغي ناچيز كه از مسافران ميگرفتند آنها را در برابر دزدان و راهزنان حفاظت ميكردند. اگر اموال به سرقترفته هر مسافر يا بازرگاني در چهار ماه و ده روز مسترد نميشد، جبران تمامي آن بر عهده حاكم محلي بود. (بلو: 1390: 256 ـ 255) نكته مهم اين كه حكام محلي، بازرگانان ثروتمند و بستگان شاه نيز در كار ساخت كاروانسراها از شاه پيروي ميكردند (سيوري: 1389: 187)
ابعاد سياسي و نظامي: (نك: جمالزاده، ناصر و احمد درستي: 1389)
راهها و كاروانسراها در تسريع و بهبود ارتباط ميان پايتخت و مراكز ولايات نقشي مهم داشتند و سياستهاي تمركزگرايانه شاهعباس را ياري ميرساندند زيرا همچون اقتصاد و تجارت، در زمينه سياسي و نظامي نيز سياست تمركزگرايي اتخاذ شده بود.
چند عامل سبب شد تا دولت صفوي به تمركزگرايي و اعمال سيطره از راه نهادهاي ديني و دولتي روي آورد.
نخست آن كه فر و جاذبه شاه صفوي پس از شكست شاه اسماعيل در جنگ چالدران و هتكحرمت شاهطهماسب در 10 سال اول سلطنتش در هنگامه جاهطلبي رؤساي ايلات قزلباش فروكاسته بود. (شاه تهماسب: 1362: 16؛ اسكندربيگ تركمان: 1390: ج 1: 71) و همين وضعيت از زمان درگذشت شاه طهماسب اول تا روي كار آمدن شاهعباس اول از نو حكمفرما شده بود. (نك: اسكندربيگ تركمان: ج 1: 446 ـ 239) لذا شاهعباس اول با هدف سركوبي و حذف قزلباشها، در راستاي تقويت سلطنت، پيوند شاهسوني را تقويت كرد.
به اين ترتيب، عامل وحدت و انسجام ايلات قزلباش كه ناشي از پيوندهاي صوفيانه بود نيز رو به سستي نهاد. شاه جديد ديگر نميتوانست با تكيه بر شور و حال صوفيانه و عواطف مذهبي آرامش را در ميان نخبگان برقرار كند.
گرايش به نفعطلبي گروهي در ميان نخبگان بر گرايش به حفظ منافع عمومي غالب آمده و مصالح كلي دولت را تحتالشعاع قرار داده بود.
شاهعباس براي ايجاد رابطه جديدي ميان دولت و ملت به جاي رابطه مريد ـ مرشد به انگاره شاه ـ رعيت روي آورد.
در همين خصوص شاهعباس در زمينه نظامي مرام شاهسوني (شاهدوستي) بنياد نهاد و سپاه را متشكل از سپاهياني كرد كه علقه و وابستگي ايلي نداشتند و نيز دستههاي جديدي از قبيل غلامان شاهي (قوللرها)، توپچيان و تفنگچيان را به آنها افزود و به ياري آن ايلات را سركوب و مطيع ساخت و مراكز قدرت آنها را به ترتيبي كه ذكر ميشود، فروپاشاند.
الف) سركوب و از ميان بردن فرماندهان و سران قبايل قزلباش
ب) از ميانبردن حكومتهاي قبيلهاي مستقل
ج) كوچاندن قبايل
د) ايجاد اتحاديهها و كنفدراسيونهاي ايلي در مقابل اتحاديههاي ايلي قديم.
در جهت نظارت و سيطره متمركز دولت، شاهعباس از واگذاري مناصب حكومتي به شاهزادگان و اعضاي خاندان شاهي خودداري و آنها را در حرم محدود كرد كه اين خود ازجمله علل ضعف و ناتواني صفيان در درازمدت شد و در برابر به واگذاري مناصب مهم درباري، نظامي، حكومتي، ايالات، سركردگي ايلات و حضور در كارگاههاي سلطنتي را به غلامان مسيحيتبار گرجي، چركسي و ارمني سپرد.
براي نظارت مستقيم شاه بر ولايات بزرگي كه به دليل ثروت و نقش مهمي كه در تجارت داشتند از ايلات ممالك كاست و به ممالك خاصه افزود.
وي 17 ايالت را براي اولين بار يا مجددا به خاصه تغيير داد كه تا پايان عصر صفوي به همين صورت باقي ماندند.
با تبديل اراضي ممالك به خاصه مانند سابقه از رهبران قبيلهاي، امرا و نظاميان براي اداره آنان استفاده ميشد بلكه صاحبان منصبان اداري به عنوان وزير يا مشاور شاه به اداره آن منصوب ميشدند لذا به جاي نيروي قزلباش، ملازمان درباري قواي محافظ و مدافع ايالات خاصه را بر عهده داشتند.
قدرتهاي محلي و رهبران قبيله جذب مركز شدند و شاه ديگر از نظر نظامي به آنان وابسته نبود. در برخي موارد املاك خاصه براي جلوگيري از حملات خارجي و بينظميهاي داخلي به حكام واگذار ميشد (رهربرن: 1357: 173).
همچنين شاهعباس به گسترش ديوانسالاري و بسط تشكيلات دربار روي آورد. در كنار ايجاد تحول در نهادهاي لشكري، نهادهاي كشوري و بخصوص ديوانسالاري در عصر شاهعباس اول گسترش يافت.
گستردگي امور مالي دولت، اخذ مالياتهاي متفاوت (كه قبلا زير نظر حكام ممالك بود)، گسترش فعاليت كارگاههاي سلطنت (كارگاهها و بيوتات سركار خاصه شريفه)، تأسيس كارخانجات مصنوعي شعربافي، زربافي، زهكشي جهت بافت پارچههاي پشمي و ابريشمي، اداره مستقيم، سپاه جديد، گسترش تجارت داخلي و خارجي از مسائلي بود كه موجب شد تا شاهعباس اول به گسترش سازمان اداري كشور و استخدام افراد شايسته در نهادهاي اداري و ديوانسالاري اقدام نمايد لذا تنها براي اداره امور مالي كشور 21 اداره ايجاد شد كه مقامات عاليرتبه آن مستقيما زيردست مستوفيالممالك بودند.
هر اندازه فعاليتهاي ديواني مركزي گسترش مييافت روابط ميان بخشهاي مختلف آن پيچيدهتر و از رويه قانوني خاصي پيروي ميكرد. لذا براي مشخصشدن جايگاه و حيطه صاحبمنصبان، ضمن تبيين وظايف بخشهاي مختلف اداري، القابي به آنان اعطا ميشد. اين تغييرات نشان از انتظام ديوانسالاري عصر شاهعباس دارد كه تا پايان عصر صفوي نيز تداوم داشت.
تمركز امور سياسي و نظامي در دست شاه مستلزم گسترش تشكيلات دربار بود. تمركز تصميمگيريهاي مهم نظامي و سياسي زير نظر مستقيم شاه نهتنها از ايجاد قدرتهاي مستقل قدرت در كشور ممانعت به عمل آورد، بلكه به افزايش وظايف و كاركردهاي دربار منتهي شد.
از آن پس دربار به كانون مهم و اصلي برنامهريزي و تصميمگيريهاي سياسي تبديل شد و امرا و اركان رده بالاي دولت موظف بودند با حضور روزانه خود در تالار كشيكخانه در مسائل مربوط به حوزه اختياراتشان به شور بنشينند.
در حالي كه پيش از آن مهمترين نهاد مشورتي شوراي جانقي بود كه با حضور امراي قرلباش تنها در مسائل نظامي تصميمگيري ميكرد. (نك: جمالزاده، ناصر و احمد درستي، 1389)
نتيجهگيري
از آنچه به اختصار آمد ميتوان نتيجه گرفت كه افزايش و بهبود وضعيت كاروانسراها و متعلقات آن از قبيل راهها جزئي از سياست كلي شاهعباس بود در راستاي گسترش هويت شيعي و ايجاد مشروعيت جديد سياسي، رونق بازرگاني شاهي براي درآمد اختصاصي، ايجاد تمركز سياسي براي مهار نيروهاي نظامي ايلات قزلباش و تحصيل ماليات بيشتر براي پيشبرد اهداف فرهنگي و اقتصادي.
محمدحسن شرفي
منابع:
1 ـ سيوري، راجر، ايران عصر صفوي، ترجمه كامبيز عزيزي (تهران: مركز، 1389).
2 ـ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، منتظم ناصري، به كوشش محمد اسماعيل رضواني، ج 2 (تهران: دنياي كتاب، 1364).
3 ـ شاردن، ژان، سياحتنامه، ترجمه محمد محمدلوي عباسي (تهران: اميركبير، 1349).
4 ـ ميراحمدي، مريم، دين و دولت در عصر صفوي (تهران: اميركبير، 1369).
5 ـ اسكندر بيگ تركمان، تاريخ عالم آراي عباسي، به كوشش فريد مرادي (تهران: نگاه، 1390).
6 ـ نوربخش، مسعود، با كاروان تاريخ: مروري بر تاريخچه سفر و سياحت در ايران از باستان تا امروز، (تهران: ايرانشهر، 1370).
7 ـ هيلنبراند، رابرت، معماري اسلامي، ترجمه ايرج اعتصام، (تهران: شركت پردازش و برنامهريزي شهري، 1377).
8 ـ كياني، محمديوسف و كلايس، ولفرام،، كاروانسراهاي ايران، ج 2، (تهران: سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ايران، 1362 و 1363).
9 ـ كياني، محمديوسف و كلايس، ولفرام، كاروانسراهاي ايران، (تهران: سازمان ميراث فرهنگي كشور، 1347).
10 ـ سيرو، ماكسيم، «كاروانسراهاي بين راهي دوره صفوي، ايران» اصفهان در مطالعات ايراني، ج 2، به كوشش رناتا هولود، ترجمه سيد داود طبايي، (تهران: فرهنگستان هنر، 1385) صص 96 ـ 71.
11 ـ سيرو، ماكسيم، راههاي باستاني ناحيه اصفهان و بناهاي وابسته به آنها، ترجمه مهدي مشايخي، (تهران، سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ايران، 1375).
12 ـ دايرهالمعارف تشيع، زير نظر احمد صدر حاج سي جوادي، بهاءالدين خرمشاهي و كامران فاني، ج 13، (تهران، شهيد سعيد محبي، 1388).
14 ـ جمالزاده، ناصر و احمد درستي، جامعهشناسي تاريخي دولت: گسست در پيوند نخبگان و ساخت دولت در عصر صفوي، دانش سياسي، سال ششم، شماره 12، صص 106ـ 73، اسفند 89 .
http://isudanesh.iranjournals.ir/?_action=articleInfo&article=10 15 ـ شاهتهماسب بن اسماعيل بن حيدر صفوي، تذكره شاه تهماسب، با مقدمه امرالله صفري، (تهران، شرق، 1362).
16 ـ رفيعفر، جلال الدين و احسان لر افشار، «بررسي انسان شناختي كاروان سراهاي عصر صفوي» نامه انسانشناسي، شماره 4، پاييز و زمستان 1382، صص60 ـ 37. (جام جم - ضميمه ايام)
پرويز شيخطادي كارگردان بهترين فيلم جشنواره سيام فيلم فجر «روزهاي زندگي» و سازنده فيلمهايي چون «شكارچي شنبه»، «سينه سرخ» و «پشت پرده مه» اين روزها سخت مشغول ورزش تنيس است.
اين كارگردان سينما علاوه بر اينكه عمده وقتش را صرف اين ورزش ميكند، سعي دارد تا باشگاه ورزشي اختصاصي براي سينماگران فراهم كند.
شنيدهايم ميخواهيد يك باشگاه تنيس تاسيس كنيد؟
بله. به نظر من متاسفانه مدتي است كه راجع به هنرمندان، اخلاق، زندگي خصوصي و شخصيتشان بيانصافي ميشود. شايد تصور بر اين باشد كه هنرمندان با ورزش قهرند و در فضاهاي ورزشي حضور ندارند، اين بود كه احساس دين به همكارانم كردم؛ همكاراني كه در گروه اقشار سالم جامعه هستند.
چرا تنيس؟
در تحقيقاتي كه داشتم بهدنبال ورزشي بودم كه ترك كردنش سخت باشد و تبديل به عادت شود. يكي از اين ورزشها تنيس بود. هميشه برايم سوال بود كه چرا غرب روي اين ورزش كار و سرمايهگذاري ميكند و حتي شبكه تلويزيوني براي تنيس دارند. به اين نتيجه رسيدم كه اين ورزش رشتهاي درگيركننده است كه آسيبرساني و خطراتش كم است.
سلامت جسمي هم براي هنرمندان بسيار مهم است و نميتوانند ورزش پرخطري چون فوتبال را انجام دهند. هنرمندان ما شرايط پراضطرابي دارند و حداقل 14 ساعت در روز كار ميكنند؛ براي همين است كه معدل سنشان زير 60 سال شده است.
ورزشهايي مانند اسكواش، كارتينگ، تنيس، شنا و بدمينتون در نظر گرفته شد كه تنيس بهواسطه تقويت بخش برهانپذير و خلاقه مغز، پذيرفته شد. البته آقاي عليرضا زريندست، پيشقراول ما در اين كار بود كه سالهاست تنيس بازي ميكنند و هنرمندان ديگري چون مسعود اطيابي، بابك پناهي و امير پروينحسيني هم در حال حاضر به اين ورزش مشغولند.
يعني يك باشگاه تنيس راهاندازي كردهايد؟
هنوز خير. با وزير ورزش طرح موضوع شد كه ايشان تمايل نشان دادند و قرار شد از حمايتهاي وزارت ورزش بهره ببريم و باشگاهي اختصاصي تحت عنوان «ورزش، فرهنگ» در نظر گرفته شود كه پاتوق ورزشكاران و هنرمندان باشد تا حداقل يك ساعت از دغدغههايشان دور شوند.
خبرنگاران هم ميتوانند از اين باشگاه استفاده كنند؟
بله، خبرنگاران هم در صورت تمايل ميتوانند در اين باشگاه فعاليت كنند. هزينههاي اين باشگاه يك پنجم هزينههاي ورزش تنيس خواهد بود.
از فعاليتهاي هنريتان چه خبر؟
مشغول تحقيق روي موضوع فيلمنامهاي با عنوان «توهم» هستم كه در حوزه جنگ نرم و دفاع از مرزهاي فرهنگي و روشنگري است. طرح فيلمنامه را به حوزه هنري ارائه كردهام و منتظر پاسخ هستم.
اين فيلم جزو پروژههاي عظيم بهشمار ميآيد؟
پروژه عظيم محسوب نميشود، در كشورهايي مثل ايران هزينه پنج ـ چهار ميلياردي كه عظيم نيست، بلكه هزينهاي استاندارد است؛ چون فيلم ما، فيلمي نيست كه ارز خارج كند و به ريال هزينه ميشود. مواد اوليه و نيروي انساني اين فيلم در داخل كشور تامين ميشود و اتفاقا اشتغالزايي و گردش سرمايه آن در داخل كشور انجام ميشود.
كمي از داستان اين فيلم ميگوييد؟
داستان اين فيلم براساس يك واقعه تاريخي نوشته شده كه سال 1944 در درياي مديترانه رخ داده است. «توهم» قصه مهاجران يهودي جنگ جهاني دوم است كه بهدنبال سرزمين موعود سوار بر كشتي ميشوند، اما اين كشتي هرگز به مقصد نميرسد و مسائلي براي كشتينشينان پيش ميآيد كه قصه را شكل ميدهد.
شعر و ادبيات ما جهاني نيست، نه اينكه نباشد، بلكه آنطور كه استحقاقش را دارد جهاني نشده است.
از اين موضوع كه خط و زبان فارسي در دنيا مهجور است گرفته تا شاعران و نويسندگان وطني كه ميخواهند تئوريهاي غربي را تبديل به شعر و داستان كنند و از همه مهمتر نپيوستن ايران به سازمان مالكيت معنوي (wipo) همه و همه جهانيشدن را به مفهوم واقعي آن به رويايي دستنيافتني تبديل كرده است.
در حقيقت نهتنها ناشران و مترجمان داخلي، بلكه ناشران و مترجمان خارجي نيز تاكنون جز در موارد معدود، رغبت چنداني به ترجمه و چاپ آثار فارسي نداشتهاند. اما براستي چرا؟!
موضوع ترجمه در كشور ما حرفهاي نيست. اگرچه مترجمان بسيار برجستهاي در اين حوزه داريم، اما ترجمه آثار توسط آنها يا براساس سليقه فردي شكل ميگيرد و بيشتر ذوقي است يا براساس ملاكها و معيارهاي ناشران است؛ ناشراني كه بيشتر به فروش كتاب فكر ميكنند و صدالبته ترجمه آثار رنگارنگي كه حق كپيرايت به آنها تعلق نمي گيرد بسيار به صرفهتر از ترجمه آثار فاخر فارسي به ديگر زبانهاي دنياست.
صنعت ترجمه در كشور ما متولي خاصي ندارد. كشتيهاي بيسرنشين و اهالي سرگردان در اين حوزه نميتوانند ترجمه را به سرمنزل مقصود برسانند.
در حقيقت جايي مشخص كه بتوان نهادهاي فعال ترجمه و مترجمان را گردهم آورد و با به اشتراك گذاشتن آرا و نظرات آنها به يك استاندارد مطلوب و يك تعريف جهاني از ترجمه دست يافت و راههاي مناسب ارتباطي را براي صدور آثار فارسي به آن سوي مرزها هموار كرد، وجود ندارد.
پس بيراه نيست اگر بگوييم هميشه تهاجم فرهنگي از طريق ماهواره، ورود غيرمجاز يك فيلم بد يا چاپ غيرقانوني يك كتاب مبتذل صورت نميگيرد، بلكه همين كنار دست خودمان و براحتي اين مجوز صادر ميشود؛ وقتي حجم ترجمههاي وارداتي بيشتر و بسيار بيشتر از حجم صدور ترجمههاي فارسي به آن سوي مرزهاست يعني با انبوهي از ترجمههاي زرد از نويسندگان دست چندم خارجي روبهرو هستيم.
البته مشكل اصلي اينجاست مترجمان ايراني نيز بنا به دلايل ذكر شده و مشكلاتي نظير: غيرفرهنگيبودن بعضي ناشران، نبودن راههاي ارتباطي موثر با ساير كشورها، كپيبرداريهاي صنفي و... تمايلي به برگرداندن ادبيات فارسي به ديگر زبانها ندارند و اين در حالي است كه بسياري از آثار فارسي معاصر با وجود شايستگيها در كنج خانه شاعران و نويسندگان خاك ميخورند بدون اينكه به بازار نشر داخلي راه پيدا كند چه رسد به بازارهاي جهاني و فكركردن روياهايي از اين دست!
علي اسماعيلي كه در سال پاياني دولت دهم در طبقه سوم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي جاي بهمن دري را در معاونت امور فرهنگي گرفته است، اگرچه با حوزه فرهنگ ناآشنا نيست، اما چند روز پيش در جمع اعضاي ستاد هفته كتاب پيشنهادي به اين اعضا داد كه از چند منظر قابل بحث و بررسي است.
ايشان در اين نشست به بهانه گراني كاغذ و شرايط موجود جامعه، خواستار صرفهجويي در مصرف كاغذ شد و اظهار كرد كه خوب است در اين زمينه صرفهجويي كنيم تا هم منابع ارزي را هدر ندهيم و هم مشكلاتمان رفع شود.
نكته مهم سخنان كسي كه تا پايان عمر دولت دهم احتمالا سكاندار حوزه كتاب و نشر خواهد بود اين است كه خواستار بهرهگيري از فناوريهاي روز در حوزه نشر شده و از اعضاي ستاد هفته كتاب خواسته است تا نسبت به تغيير رويه توليد كتاب از كاغذ به فرمت ديجيتال فرهنگسازي كنند.
اين سخن در ابتدا چندان مهم به نظر نميرسد، ولي با كمي تامل نشان ميدهد كه اين پيشنهاد در صورت عملي شدن به همان چيزي منجر شود كه سالهاست همه فعالان حوزه كتاب و نشر از آن ابراز نگراني كردهاند: پايان كتاب كاغذي.
صد البته توجه به دانش روز جهاني و همگام شدن با فناوريهاي نوين و توليد كتاب به صورت ديجيتال و حتي صوتي يكي از راههاي موفقيت ما در هر دو عرصه داخلي و خارجي است، اما اين سخن هرگز نبايد اين گونه تعبير شود كه بايد كتاب كاغذي را كنار گذاشت.
سويه مشكلآفرين اين پيشنهاد آنجاست كه از سوي يكي از بالاترين مقامات فرهنگي كشور مطرح ميشود وگرنه هر روز هزاران مقاله و سخنراني در باب پايان عصر مكتوب و تسلط عصر ديجيتال بر زندگي بشر منتشر ميشود و در برابر آن به همين ميزان مقاله و سخنراني ارائه ميشود كه كتاب كاغذي هيچگاه نميميرد.
اين پيشنهاد از اين رو خطرناك تلقي ميشود كه هم در زماني منتشر ميشود كه بحران كاغذ بشدت صنعت نشر كشور ما را تهديد ميكند و بسياري از ناشران بزرگ و معتبر هم فتيله كار را تا حدي پايين كشيدهاند و منتظرند تا اوضاع دوباره به سامان شود و هم متوليان امر اجرا در كشور ما به جايگزيني روشهاي سادهتر و حذف صورت مسالهها بشدت علاقه نشان ميدهند و بعيد هم نيست كه چند روز ديگر همين پيشنهاد در دستور كار قرار گيرد و سياستها به سمت نشر ديجيتال تغيير جهت بدهد.
اين تغيير نرم برنامهاي كه مورد تاكيد سرپرست كنوني و احتمالا معاون بعدي قرار هم گرفته است جاي نگراني دارد چرا كه شايد در آن، انتهاي ذهن كسي كه ميخواهد سكان فرهنگي كشور را به دست بگيرد تغيير مسير توليد كتاب (البته به بهانه گراني و نبود كاغذ و مسير جهاني كنوني نشر) است و شايد بتواند ما را تا حدي از مشكلات كنوني برهاند.
اين يادداشت تنها در حد يك هشدار به متوليان و فعالان حوزه فرهنگ است و اميد دارد كه آنها به همه تواناييها در يك حد بنگرند و سياستهايشان را به موازات هم پيش ببرند تا نابسامانيهاي اين حوزه پر چالش اندكي كاهش يابد و چرخ نشر همچنان بچرخد.
پنجشنبهاي كه گذشت آكادمي نوبل يكبار ديگر در اهداي جايزه ادبي 2012، مردم و منتقدان ادبيات را شگفتزده كرد و جايزه نوبل ادبي را در ميان گمانهزنيهاي بسياري كه در مورد نويسندگان و شاعران بزرگ جهان وجود داشت، به نويسندهاي چيني به نام «مو ين» اهدا كرد كه پيش از اين كمتر چهرهاي بينالمللي و شناخته شده داشت.
«مو ين» 57 ساله با حضور در دانشگاه آيواي آمريكا با مجله داخلي اين دانشگاه گفتوگويي انجام داده است كه متن آن را با هم ميخوانيم.
«مو ين»، يك اسم مستعار است. ميشود براي ما بگوييد كه اين اسم به زبان چيني و براي خودتان چه معنا و مفهومي دارد؟ آيا وقتي زندگي خودتان و همچنين زندگي كشورتان را روايت ميكنيد، استفاده از اسم مستعار كمكي به شما ميكند؟
«مو ين» به زبان چيني يعني حرف نزن! من سال 1955 به دنيا آمدم. در آن زمان، زندگي مردم چين حالت عادي نداشت. به همين دليل هم پدر و مادرم به من ميگفتند بيرون حرف نزن. اگر بيرون حرف بزني و چيزهايي را كه در ذهنت هست بيان كني، به دردسر ميافتي بنابراين به حرفهايشان گوش ميدادم و هيچ چيز نميگفتم. وقتي نوشتن را شروع كردم، پيش خودم فكر كردم هر نويسنده بزرگي بايد يك اسم مستعار داشته باشد. يادم افتاد كه پدر و مادرم به من ميگفتند بيرون ميروي حرف نزن. بنابراين مو ين را به عنوان اسم مستعار براي خودم انتخاب كردم. البته الان داشتن اين اسم مستعار جنبه طنزآميز پيدا كرده، چون ديگر هر جا كه باشم حرفم را ميزنم!
نويسندگي حرفهاي شما درست پس از پايان انقلاب فرهنگي شروع شد. اين دوره جديد براي چهرههاي فرهنگي و براي شما چه معنا و مفهومي داشت؟
اگر اين دوره جديد در چين به وجود نميآمد، نوشتههاي من هم به وجود نميآمد. دوره اصلاحات و فاشگويي كه در دهه 1980 رخ داد، به من اين فرصت را داد كه تعداد زيادي كتاب بنويسم. نويسندگان چيني تا قبل از سال 1980 بشدت تحت تأثير نويسندگان شوروي بودند.
در مجموع بايد بگويم از ديد من، دوره اصلاحات و فاشگويي رخداد بزرگي در تاريخ چين بود.
بعضي وقتها آثار شما را يك رئاليستِ جادويي توصيف ميكنند و شما را به نويسندگاني مثل فرانتس كافكا ربط ميدهند. شما در عين حال به عنوان يك رئاليست اجتماعي شناخته ميشويد؛ رئاليسم اجتماعي در ادبيات آمريكايي ممكن است يادآور تأثير نويسندگاني چون ويليام فاكنر و جان اشتاينبك باشد. يا شايد هم بهتر اين باشد كه پيوند شما با آثار كلاسيك چيني را مورد بحث قرار دهيم.
مو ين: به نظر خودم سبك من در نويسندگي به سبك ويليام فاكنر نزديك است. من از كتابهاي او خيلي چيزها ياد گرفتم. داستانهايي كه فاكنر مينوشت، نشأتگرفته از زادگاه و منطقه روستايي خودش بود
به نظر خودم سبك من در نويسندگي به سبك ويليام فاكنر نزديك است. من از كتابهاي او خيلي چيزها ياد گرفتم. در زمستان سال 1984 و در شبي كه برف شديدي ميباريد، كتابي از ويليام فاكنر به نام «خشم و هياهو» را قرض گرفتم.
اين كتاب را يك مترجم بسيار مشهور چيني ترجمه كرده بود. داستانهايي كه فاكنر مينوشت، نشأتگرفته از زادگاه و منطقه روستايي خودش بود.
او در داستانهايش كشوري را ايجاد كرد كه نميتوانيد روي نقشه جهان پيدايش كنيد. با اين كه اين كشور خيلي كوچك است، ولي يك كشورِ نمونه است. اين نكته باعث شد من بفهمم اگر قرار باشد نويسندهاي خودش را تثبيت كند، بايد جمهوري خودش را راه بيندازد.
فاكنر كشور خودش را خلق كرد و من هم يك روستا در منطقه شمالشرقي چين خلق كردم كه براساس زادگاه خودم شكل گرفت؛ من در واقع يك قلمرو براي خودم خلق كردم. بعد از خواندن آثار فاكنر به ذهنم خطور كرد تجربيات و زندگي خودم در آن روستاي كوچك، همگي ميتوانستند به داستان و ادبيات تبديل شوند.
اعضاي خانواده، آشنايان و ساكنان روستايم همگي ميتوانند شخصيتهاي داستانيام باشند. ولي سبك من در نويسندگي تركيبي از تأثيرات مختلف است.
من در يك منطقه روستايي بزرگ شدم و تا بيست و چند سالگي در آنجا زندگي كردم. كساني كه قصههاي عاميانه ميگفتند خيلي بر من تأثير گذاشتند. داستانهايي كه مادربزرگ، پدربزرگ و ساير آدمهاي مسن و پدرم و مادرم برايم تعريف ميكردند بعدها به منابع كاريام تبديل شدند. سفر به غرب و رؤياي اتاق سرخ هم آثار كلاسيك ادبيات چين بودند كه بر من خيلي تأثير گذاشتند.
رمانهاي شما در نقطه مقابل تاريخ قرار دارند. خودتان را در ارتباط با تاريخ چگونه ميبينيد؟
كارهاي اوليهام، زندگي در چين دهه 1930 را توصيف ميكنند. با اين كه من داستانهايي از تاريخ چين را مينوشتم، مثل يك شخص مدرن در مورد گذشته فكر ميكردم. تاريخ در رمانهاي من پر از شخصيتهاي خودم است. داستانهاي من به هر حال تفاوتهايي با تاريخ داشتهاند. خوانندگان من قرار است داستان بخوانند و نه تاريخ؛ تاريخ خشك.
تا وقتي كنكور همچنان آن غول معروف باقي بماند، معلوم است كه بايد از كساني كه از اين سد گذشتهاند، بتساخت. ديروز رئيس آموزش و پرورش شهر تهران با لحني كه احساس افتخار از آن ميتراويد، اعلام كرد كه 51درصد از رتبههاي ممتاز كنكور امسال از آن دانشآموزان تهراني شده است.
اين مقام مسوول، افتخارش از اين بابت بود كه از جمع 12ميليون و 300 هزار دانشآموز كل كشور فقط 10درصدشان در تهران زندگي ميكنند كه همين تعداد اندك نيز توانستهاند ركورد 51 درصدي در كنكور را ثبت كنند.
البته آمارهايي كه اين فرد مسوول ارائه ميدهد گوياي تفاوت آشكار دانشآموزان تهراني با شهرستانيهاست، چون طبق اين آمار، از مجموع 200 رتبه برتر كنكور، 101رتبه ممتاز را تهرانيها كسب كردهاند.
اين آمارها حقيقي است و اين تفاوتها آشكار، كسي نيز ترديدي در آنها ندارد اما موضوعي كه نميشود براحتي با آن كنار آمد استدلال اين مقام مسئول و نوع تفسيرش از اين آمارهاست.
او ميگويد اگر دانشآموزان شهر تهران توانستهاند بيش از نيمي از رتبههاي ممتاز كنكور را به دست بياورند، نشاندهنده تلاش و علاقه دانشآموزان پايتخت به ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر است.
او به نوعي سعي در قبولاندن اين مساله دارد كه چون دانشآموزان تهراني به ادامه تحصيل علاقه دارند در كنكور نيز بيش از ديگران موفق ميشوند؛ در حالي كه اين نتيجهگيري هميشه درست نيست آنهم در مورد دانشآموزاني كه شرايط زندگي و تحصيلشان گاه از زمين تا آسمان با هم فرق دارد.
بگذريم كه در تهران نيز مردم از نظر سطح اقتصادي و فرهنگي به چند طبقه كاملا مجزا تقسيم ميشوند و اختلافطبقاتي بوضوح ميان مردم ديده ميشود، اما به طور كلي تهران شهري است كه همه امكانات و تجهيزات در آن جمع شده و كسي كه خواهان پيشرفت است، امكانات در سريعترين زمان در دسترساش قرار ميگيرد.
پس در چنين شهري كه بهترين مدارس كشور نيز در آن قرار دارد و دانشآموزان كنكوري براي تقويت بنيه علميشان به قويترين منابع درسي دسترسي دارند عجيب نيست اگر كفه قبولي در كنكور به نفع اينها پايين بيايد و گوي سبقت به دست اينها از دانشآموزان شهرهاي ديگر ربوده شود.
خوب است يادمان نرود كه هنوز هم دانشآموزان زيادي در سراسر ايران هستند كه به خاطر مضيقه مالي از شركت در كنكور صرفنظر ميكنند و عدهاي ديگر نيز به خاطر تنگناهاي اقتصادي و فرهنگي، رفتن به دانشگاه را از سبد فرهنگي زندگيشان حذف كردهاند و با وجود لبريز بودن از عشق و علاقه به ادامه تحصيل، پشت سد جبر محيطي متوقف شدهاند و چه بسيار دانشآموزان زيادي در سراسر اين سرزمين هستند كه با امكانات كم، اما بهترين رتبههاي كنكور را از آن خود كردهاند.